گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...?
دل قوی دار، سحر نزدیک است
الان ساعت چهار و خورده ای صبحه که دارم این متنو مینویسم.
امشو چیزای بدی رو حس کردم.
به مدت چندین دقیقه، تپش قلبم گورومپ گورومپ محکم بود و تند تند انگار عجله داشت، تمام بدنم مدام سرد و گرم میشد و انگلر رو بدنم آب سرد و داغ میریختن. مور مور بودم و پوست مرغی شدم. نفسم تنگ شد و مث یه نینی، کوتاه کوتاه و کوچیک. دل درد شدید گرفتم. قلبم یه حالت خاصی گربت که نمیتونم توصیفش کنم، و همش حس میکردم هر لحظه ممکنه...میدونم مسخرس ولی انگار هر لحظه ممکنه تموم بشم...! حق دارید درک نکنید خودمم حال خودمو درک نکردم.
حالا نشستم رو مبل الان بجز تپش قلب و دل درد خوب شدم، ولی نگرانم. چون حس میکنم هر لحظه ممکنه دوباره این حالت بهم دست بده. خداکنه اینم فقط یه فکر، مثل بیشتر فکرای الکی دیگه مون باشه.
با خودم گفتم میام اینجا یه متن عاشقونه یا انگیزشی مینویسم. حال روحیم بهتر میشه. ولی نیومد. هیچکدوم. تصمیم گرفتم یکم درد دل کنم.
?به سپیده آسمان رسیدن از تو در شب پروازم
به خیال خوش غزل شنیدن از تو حافظ شیرازم
شب و چشمه ماه شب و چشم سیاه شب و دلخوشی یک دیدار
من و راز تنت من و رویا شدنت من و بوی تو نارنج بهار
نوشیدم شراب سرخ از شیراز لب هایت میکاری شاخه نابت با آواز لب هایت
به سپیده آسمان رسیدن از تو در شب پروازم
به خیال خوش غزل شنیدن از تو حافظ شیرازم
شب و چشمه ماه شب و چشم سیاه شب و دلخوشی یک دیدار
من و راز تنت من و رویا شدنت من و بوی تو نارنج بهار?
متن این اهنگ دال بند، واقعا محشره.
یجورایی هم رنگه انگار با امشو.
از شب زیاد خوشم نمیاد. یا بهتره بگم روز رو بیشتر دوست دارم. شب یکم غم انگیز و ترسناکه. ولی،
یارایی دل قوی دار،
سحر نزدیکه،
میرسه و تو میتونی هرکاری بخوای بکنی،
میتونی بخوابی،
یا میتونی برقصی،
یا با خیال راحت نقاشی کنی...
صبح که بشه،
خورشید میاد بیرون
و روشنی جای تاریکی رو میگیره،
و میتونی بابتش خدارو شکر کنی،
دل قوی دار، سحر نزدیک است :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه «واهی»
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی؟؟ غلط یا درست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا ستاره دنباله دار، ستاره نیست؟