MBA | tyyi.net | برنامهنویس
گردرگ وبلاگ دارد؛ چرا؟
قبل از هر چیز اضافه کنم که این یک مطلب تبلیغاتیه. فکر میکنم ما در تمام طول مدت زندگی مشغول تبلیغ کردن و تبلیغ دیدن هستیم. حتی همین خط فارسی، تبلیغ زبان، فرهنگ، جغرافیا، آثار، غذاها، سبکزندگی و هر چیزی است که به خط فارسی مربوط بشه.
من تیمی دارم به نام گردرگ. در مورد این اسم توی بلاگ گردرگ نوشتم. دقیقا به همین دلیل گردرگ وبلاگ داره!
برای پاسخ دادن به چیزهایی که ممکنه توی ذهن آدمها باشه. بلاگ جاییه که میشه بهش رجوع کرد و یا با جستجو پیداش کرد. من میدانم که همیشه توی تیم نیستم. اگر طبق برنامهاش پیش بره، این شرکت روزی این تیم بخواد تبدیل به تیم میشه. و اگر طبق الگوهایی که براش تعریف شده بخواد نسبت به محیط خودش رو تطبیق بده، ممکنه راه دیگهای رو بره. و حتی شاید یه روز منحل بشه. اما چیزی که ازش میمانه، تجربهاشه. و این تجربه باید نوشته بشه تا ماندگارتر باشه. و من توی این مسیر ممکنه همراه تیم باشم یا نباشم. برام مهمه که اگر کسی سوالی داشت که چرا چی کجا قرار گرفته، بتوانه به سادگی به جوابش برسه. طبیعیه که یه سری چیزا چون فقط کاربرد داخلی دارن روی اون وبلاگ نباشن اما شما منظور من رو گرفتید!
ما صاحب علم نیستیم. در نتیجه نگهش نمیداریم برای خودمان. بلکه نشرش میدیم. البته نه همه چی رو. به هر حال بازار هم یه سری چیزا برای رقابت داره. اما سعی میکنیم با این دید جلو بریم که اگر بنویسیم، و دیگرانی باشند که از ما یه مطلبی رو یاد بگیرن و ببرن و اون رو پیشرفت بدن، در نهایت کیفیت کار، دانش سرمایهی انسانی و آموختههای مشتری هم افزایش پیدا میکنه. در نهایت سودش به خودِ ما بر میگرده.
خود ما با نوشتن، ذهن منسجمتری پیدا میکنیم. به کارهایی که میکنیم فکر میکنیم. به مشتری حق انتخاب میدیم و اینطوری از مشتری پیشنهادهای بهتری میگیریم که ممکنه اگر مشتری رو در جریان پشت صحنه قرار نمیدادیم، پیشرفت نمیکردیم. ما خودمان رو در معرض قضاوت قرار میدیم و این چیزیه که میخوایم. ما میخوایم که محصول باکیفیت ارائه بدیم. و چه چیزی از این بهتر که قضاوتها رو بشنویم؟ اگر امروز پروژههایی وجود دارند که تقریبا بینقص هستند، مثل ابزاری که خود ما از اونها استفاده میکنیم، به این دلیل به این کیفیت رسیدن که متنباز بودن و معمولا همهی کسایی که خواستن، توانستن که تغییرات خودشان رو در اون پروژهها اعمال کنن. یکی از کاربردهای وبلاگ برای ما همینه. افزایش دادن مشارکت.
با نوشتن تعصب از بین میره. من دوست ندارم به چیزی تعصب داشته باشم و این باعث بشه چیزهای بهتری رو از دست بدم. جهان اطراف ما پویاست. دائم داره تغییر میکنه. سلیقهی سیال آدمها هم بخشی از این دنیاست. پس سلیقهها هم عوض میشه. وقتی که مینویسیم، میتوانیم بیایم عقب وایسیم و از دور به افکارمان نگاه کنیم. همچنین میتوانیم تا حدود زیادی، اندازهگیری رو چاشنی طرفداریهامان کنیم. این معجزهی نوشتنه.
واقعا قلم یک معجزه است. هم ارتباطات رو سریع میکنه. هم به افکار قدرت زندگی میبخشه. هم اطلاعات رو ماندگار میکنه. و هم میتوانه راه رو برای جوانهزدن ایدههای جدید باز کنه.
در کل من همیشه مینویسم. باورم اینه که اگر راه درست رو نرفته باشم، حداقل یک مسیر غلط رو مستندسازی کردم که دیگری تکرارش نکنه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
لعنت به کاربر، مرا باد بزنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
با ChatGPT چه کنیم؟ درسهایی از تاریخ.
مطلبی دیگر از این انتشارات
طاقچه و فیدیبو: کتابم را پس بدهید