من محمدرضا سبحان، سابقا معمار و فعلا مدیر باشگاه کارآفرینی تیوان هستم. دوست دارم محیط اطرافم را بهتر ببینم و امیدوارم قبل از رفتن تاثیر مثبتی هرچند کوچک گذاشته باشم.
مدیران اخته
بحرانیترین معضل مدیریت توی کشور ما تصمیمات اشتباه گرفتن نیست بلکه تصمیم نگرفتن هست.
چه بخش خصوصی و چه دولتی پر است از مدیرانی که صبح زود سرکار میروند و دیر برمیگردند، اما عملکرد چشمگیری ندارند.
"چون هیچ تصمیم مهمی نمیگیرند"
من اسم این سبک مدیریتی را مدیریت اختگان گذاشتم و در ادامه قرار هست نظرم را درباره این معضل مدیریتی بگم.
توضیح: کلمه اخته در مقابل زاینده انتخاب شده
- من محقق نیستم و مطلبی که مینویسم صرفا بر اساس شهودم هست نه بر اساس داده و تحلیل آنها بنابراین حتما خالی از اشتباه نیست.
- اگر جایی عملکرد جامعه را زیر سوال ببرم، یه معنی مبرا دانستن خودم از همون خطا نیست، بلکه معمولا با بکار بردن ضمیر جمع سعی میکنم خودم را هم نهیب بزنم در آن عادت نادرست.
مدیران اخته غالبا در شرایط عادی مورد انتقاد قرار نمیگیرند، چون اصلا به چشم نمیآیند و در مواقع تشویق هم به مقدار کافی تشویق میشوند چون تمام مدت سعی کردند همه را بخصوص روسا را راضی نگه دارند.
و اما عواملی که به اعتقاد من یک مدیر را مدیر اخته میکند:
۱.کارشناس توانمند، مدیر ضعیف:
گاهی مشکل از آنجا شروع میشود که یک کارشناس محبوب و لایق را ارتقا میدهیم و مدیر میکنیم، در واقع ما تصور میکنیم مدیر شدن در ادامه ارتقا شغلی افراد هست و رابطه طولی با سمت قبلی آنها دارد، در حالی که این نادرست هست و الزاما اینطور نیست که یک کارشناس خوب مدیر لایقی باشد، چرا که اولی مسئولیت پذیره و دومی باید قدرت حل مساله و تصمیمگیری داشته باشد. کارشناسانی که مهارت حل مساله و تصمیمگیری ندارند، معمولا مانند گذشته بسیار پرکار و فعال در پست جدید خود ظاهر میشوند حتی پرشورتر و فعالتر، اما در هنگامه تصمیمگیری کاملا ناتوانند. آنها روزانه دهها نامه خواهند نوشت و مشقهای زیادی انجام خواهند داد، اما حتی از مدیریت کردن نیروی زیرمجموعه خود هم ناتوانند.
درواقع ما با دادن این سمت به او علاوه بر ایجاد یک پست مدیریت ضعیف یک کارشناس توانمند را هم در سیستم از دست دادهایم.
۲. روحیه انتقادگر مدیر:
این روحیه که توی جامعه ما ریشهدار هم هست، باعث میشود از هر چیزی انتقاد کنیم و عملکرد اطرافیانمان را زیر سوال ببریم. افراد منتقد کمتر از کسی تعریف میکنند اما براحتی انتقاد میکنند. معتقدم این روحیه اول از همه خود فرد را تضعیف میکند و او را از هر انتقادی نگران میکند. من منتقدها را آدمهای تروسویی میدانم که انتقاد ابزار دفاعیشان هست. مدیر ترسو همیشه برای اینکه از ضربهای که خود به دیگران میزند ایمن باشد، در حصار خودساخته فرو میرود:
"عدم تصمیمگیری یا تعویق تصمیم به آینده"
نمونه بارز این افراد را در اطرافمان زیاد دیدهایم و بهراحتی میتوانیم مثالهایی را بیاد بیاوریم، آیا افرادی که مدام انتقاد میکنند عملکردی دارند؟
۳. جامعه انتقادی:
خیلی از مدیران در ابتدا سر پرشوری دارند اما به سرعت با ایرادگیری منتقدان و بدگوها مواجه میشوند و بسته به میزان مقاومتشان بعد از مدتی دربرابر انتقادها میشکنند و کمکم دلسرد میشوند. درواقع روحیه "از هر چیزی انتقاد کردن و بدگویی کردن" که ما به آن عادت داریم بزرگترین دشمن مدیریت کشور هست که اینجا اثر منفی خودش را دوچندان نشان میدهد.
لازم هست توضیح بدهم که در ادبیات شخصی من نقد کردن با انتقاد کردن متفاوت هست، اولی لازم و عادلانهست، دومی مخرب، بیرحم و افراطی و نیز معتقد نیستم باید جلوی هیچ نقدی حتی انتقاد مخرب را بگیریم اما معتقدم برای یاد گرفتن اصول نقد صحیح باید فرهنگسازی کنیم و آن را یاد بگیریم تا اثر تخریبی آن کاسته و اثر سازنده آن افزوده شود.
در بسیاری کسب و کارها و در مدیریت دولتی، شاهدیم که برخی وظیفه تخریبچی را برعهده دارند، مهم نیست چه صدمهای به آینده و حال وارد میشود، آنها باید از هر عملکرد فلان مدیر خاص انتقاد کنند، چون تخریبچی برای یک منظور مشخص و زمان حال عمل میکند و وظیفه ندارد به تبعات عملش فکر کند. بلایی که تخریبچیها طی سالها و قرنهای گذشته بر سر مدیریت کشور آوردهاند نه قابل اندازهگیریست و نه بهراحتی قابل جبران.
۴. قوانین ناکارآمد:
کافیست که در یک سیستم بزرگ خواسته باشیم تصمیم متهورانهای را اجرایی کنیم و حتما تایید خواهیم کرد که با انبوهی از موانع قانونی مواجه شدیم که کار ما را سخت و طاقت فرسا کرده. مهم نیست که این سیستم بزرگ یک ارگان دولتی بوده یا یک سازمان بزرگ خصوصی، مساله اینست که قانون یا دست ما را میبنده، یا ابزار مناسبی هست برای کسانی که میخواهند در مقابل ما سنگاندازی کنند.
فرهنگ ما که زمانی پر بود از استعارهها و طنازیهای شعرا و هنرمندان که باعث ایجاد نگاه عمیق در جامعه میشد، متاسفانه در صده اخیر به شدت سطحی و عامی شده و تاثیرش در جامعه مشهود. همین سطحینگری در قانونگذاری ما هم تاثیر گذاشته قوانین سطحی بدون بررسی تاثیرات آنها و نبود جسارت در تغییر قوانین غلط، کمک کرده قانون بیشتر از آنکه ابزار تسهیل کار و ممانعت از خلاف باشه، مانع انجام کار و پر از روزنه برای خلافکاران باشد.
موانع قانونی معمولا باعث میشوند افراد به سرعت توان جنگندگی خود را برای اجرای تصمیمات متهوارنه از دست بدهند، قانون اشتباه بیشتر از اینکه مانعی برای فساد و ابزار رشد باشد، مانع رشد و تغییر میشود.
اینها عواملی بود که به نظر من مدیران اخته زیادی را در قرون اخیر در ایران بر سر کار آورده و یا مدیران زاینده زیادی را اخته کرده.
فکر میکنم همه این عوامل الزاما در یک نفر موثر نیست، اما به هر حال بسیار مهم و خطرناکند و ما تاثیر منفی آنها را داریم هر روز میبینیم.
تمام
پینوشتها:
- تاکید میکنم با نقد مخالف نیستم، بلکه با هر مقاومتی در مقابل نقد حتی از نوع مخرب آن هم مخالفم، اما معتقدم باید در جامعه در زمینه شیوه درست بیان نقد فرهنگسازی کنیم تا زهر مخرب آن گرفته بشود و اثر سازنده آن افزوده شود.
- کلمه اخته در مقابل زاینده انتخاب شده و قصد دارد اثر مخرب وجود مدیران بیاثر را نشان دهد.
- من محقق نیستم و مطلبی که مینویسم صرفا بر اساس شهودم هست نه بر اساس داده و تحلیل آنها بنابراین حتما خالی از اشتباه نیست.
- اگر جایی عملکرد جامعه را زیر سوال ببرم، یه معنی مبرا دانستن خودم از همون خطا نیست، بلکه معمولا با بکار بردن ضمیر جمع سعی میکنم خودم را هم نهیب بزنم در آن عادت نادرست.
مطلبی دیگر در همین موضوع
از مالیات بر ارزش افزوده چه میدانید؟
مطلبی دیگر در همین موضوع
جُرم سیاسی دارای جِرم سنگینی است
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
تجربه کدوم جذابتره؟ بلکفرایدی یا اسنپپی؟