این من نیز/ منکر میشود مرا/ من کو؟/ مرا خبر نیست/ اگر مرا بینی/ سلام برسان...
برید کنار که ملکه افتخارات وارد می شود!
کاربر جوجه تیغی یه پستی نوشته بود که کلا فروتنی و تواضع رو قورت داده بود، یه قلپ نوشابه هم روش. چند نفر هم به تبعیت از اون، شروع کردن به نازیدن و کردن مباهات شون تو چش و چال ما!
منم دیدم نه، اینجوری نمیشه! جمع جمعه اما گل شون کمه! اصلا حیفه که در مورد ملکه افتخارات و دستاوردهاش چیزی ندونین؛ اینجوری کل عمرتون بر فناست! نه اینکه منم از قورت دادن تواضع خوشم بیاد ها، به مدال نقرم قسم دلم براتون سوخت!
پس پا به عرصه گذاشتم تا حساب کار دست تون بیاد بفهمین افتخار واقعی یعنی چی;)
- اصلا همین که چشم به این جهان گشودم خودش کم افتخاری نیست؛ میتونستم توی یه جهان به دردنخورتری چشم بگشایم. درسته همه ی شماها که دارین این پستو می خونین مثل من به دنیا اومدین ولی به اون زامه هایی فکر کنین که همینم نتونستن!
اصن زندگی من بارش افتخاراته. فرصت نمیدن، هنوز اولی تموم نشده دومی رخ می نمایه در حد تیم ملی!
- جونم براتون بگه من از بدو تولد یه خاله ی دندون پزشکی داشتم که رتبه ی کشوری کنکورش ۸۱ شد. دو تا دکتر هم تو خانواده بود. حالااا... به اعتقاد خانواده، از قیافم گرفته تا استعدادهام شبیه این خاله هست😌 حتی روایت داریم صدای گریم در نوزادیم، با صدا گریه خالم در نوزادیش مو نمیزده!😒
بگذریم از اینکه هجده سال اینده دهن ما رو سرویس کردن سر این قضیه. کسی که همه ی ۲۰ نفر اعضای خانوادش دکتر بودن انقدر فشار روش نبود که روی من بود:/
- من در هشت سالگی یک هزاررِ(بر وزن میلیونر) خود ساخته بودم!
(کتاب که میخوندم مامانم به ازای هر کتاب ۲۰۰ تا تک تومنی بهم میداد. مجله ها هم هر کدوم ۵۰۰ تا تک تومنی😂)
- من تابوشکن کوچه مون بودم و همینطور بنیان گذار خیلی چیزها!
توی زمین های ساخته نشده آتش درست کردم و با اجرهای مردم خانه ساختم. با گچ و ذغال روی زمین نقاشی میکردم و در مقابل همسایه ای که میگفت این کار رو نکن ایستادگی کردم! بله، بعد از من بود که این فعالیت ها توی کوچه مان رواج یافت.
آه، من بنیان گذار اولین قبرستان رسمی کوچه مان بودم...(متاسفانه الان روش خونه ساختن😔)
من اولین دختر دوچرخه سوار کوچه بودم(البته بعد از خواهر بزرگم)
دختران همسایه اینگونه فهمیدند که دوچرخه سواری اشکالی ندارد✌️
آه، به راستی که من چه اعجوبه ای بودم...
نمیخوام ریا بشه اما از استعداد هام براتون بگم...
- من دوچرخه سواری رو با دوچرخه ای دوبرابر جثه ی خودم و بدون چرخ کمکی در چهار سالگی یاد گرفتم و الان به درجه ای نایل شدم که میتونم دوچرخه رو بدون یه دست هم برونم!
درک میکنم حتما تا اینجا امار تلفات فک ها زیاد بوده ولی لطفا فک هاتون رو محکم بگیرین چون کسی نیست از روی زمین جمع شون کنه☺️
- شک داشتم این مورد رو بهتون بگم یا نه؛ میدونین دیگه، شهرته و دردسراش. نمیخواستم طرفدارهام پیدام کنن و اینجا هم اسایش رو ازم بگیرن:( ولی دیگه مخفی شدن بسه! شما حق دارین حقیقت رو بدونین!
حقیقت اینه که... من یه سلبریتی ام!
نه سالم که بود توی شبکه فارس داخل برنامه شاپرک برای تولد امام علی شعر خوندم. اما خب متاسفانه خیلی زود با دنیای هنر و تلوزیون خداحافظی کردم.
آخه میدونین زندگی با شهرت و محبوبیت واقعا بار سنگینیه. مهم تر از همه این بود که باید جنبه ی معروفیت میداشتم آخه من دیگه الگوی یه جامعه بودم. البته مردم خیلی به من لطف داشتن و حتی اسمم رو هم یادشون نبود فقط هرجا میرفتم میپرسیدن تو همونی؟😭
- وقتی کلاس چهارم بودم توی احکام اول شدم. همچنین رهبر گروه گلستان خوانی بودم که متشکل از همه ی طردشده های کلاس بود. و حدس بزنین این ملکه ی مایه ی مباهات چه گلی کاشت! گروه گلستان خوانی ما توی مدرسه اول شد و اقای مامور اداره که خیلی تحت تأثیر من قرار گرفته بوده یه خودکار ابی کمرنگ که اون زمان خیلی کمیاب بود، به عنوان جایزه از جیبش در اورد و به من داد🤧
- من در کلاس چهارم، منفورترین شخص برای همکلاسی هایم بودم! کم پیش میاد که انقدر نقش پررنگی توی ذهن افراد داشته باشیم😎
چون میدونم چقدر سخته فک هاتون رو نگهدارین یه سری افتخارات گهربارم رو فاکتور میگیرم🥺
- با کمترین تلاش، هم مدرسه ی نمونه دولتی قبول شدم و هم جامعه فرزانگان رو از وجود خودم بهره مند کردم
( و در ادامه گند زدم به زندگیم)
- شاید شماها نویسنده های خوبی باشین اما کمتر کسی پیدا میشه که توی مسابقه انشا خوارزمی مقام داشته باشه. متوجه شدین یا بیشتر توضیح بدم؟ اینجانب مقام دوم هستم با نمره ی ۹۵ که از سال پایینیم شکست خوردم فقط به خاطر خوانش😭
- حتما تا حالا متوجه شدین که شما با یه نابغه طرفین! نابغه ی بازی های فکری! دارنده ی مدال نقره ی اتللو!
البته الان که داره رنگش میره تبدیل شده به مدال برنز😂
- باید بگم که من پرچم دار تعهد دادن در دوره ی دبیرستان هستم و همینطور سلطان وعده های پوشالی! کسی که همه ی معلمان رو دیوانه ی خود کرده البته دیوانه هایی که باید راهی تیمارستان بشن
- من یه کتاب دوست واقعیم و بیش از ۱۰۰ تا کیدراما دیدم. هرکسی نمیتونه از سریال های کره ای لذت ببره😏
خب ملکه ها باید بخشنده باشن پس بهتون رحم میکنم و بیشتر از این دلتون رو نمیسوزنم. فقط سعی کنین من و افتخاراتم رو الگو و الهام بخش خودتون قرار بدین^_^
مطلبی دیگر از این انتشارات
در ستایش اجبار
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیا در زمان سفر کنیم!🚙🗺️🕐
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصه ها منتظرند، دست بجنبان