یه آدم معمولی،که خوندن ونوشتن رو دوست داره، والبته خندیدن:-)
تو از کدام جهانی ?
اولیا شلخته
دومیا پا تخته
سومیّا رئیسند
چهارمیا پلیسند
پنجمیا رفوزه، یه وری میرن تو کوزه
اول دبستان که بودم. برادرم محض شوخی و درآوردن لج من این شعر را برایم میخواند. آن هم زمانی که خودش سوم دبستان بود. همین حرف ها باعث میشد دلم بخواهد هر چه زودتر سال اول و دوم را پشت سر بگذارم تا به پایه ی سوم و کسب مقام ریاست برسم.
آن وقت ها فکر میکردم تمام رتبه بندی ها، شمارش ها، مختص درس ریاضی، تعداد شکلات های چپانده شده در جیب برادرم، تعداد شیرینی های کش رفته از یخچال، تعداد گل های زده ی تیم محبوبم، کیلومتر شمار ماشین پدر، تعداد نفرات برتر مسابقه و..... مختص تمام چیزهایی بود که خودم محاسبه میکردم و با عدد میدیدم.
چه میدانستم همه چیز این دنیا به شماره ها گره خورده و همه برای اولین بودن سر و دست میشکنند. البته اولین هایی که به منزلهی بهترین ها باشد.
بهترین کشور، بهترین شهر، بهترین خانه، بهترین ساعت، بهترین مارک، بهترین ماشین، بهترین..... بهترینی که اولین است.
بهترین بودن قطعا خواسته طبیعی و آرزوی خیلی از آدم هاست. اما همیشه اولین بودن به معنای بهترین بودن نیست.
از همان ایام کودکی، درس ریاضی و شمارش و رتبه بندی، چندان به مذاقم خوش نمی آمد . گاهی این دسته بندی و شمارش باعث فاصله میان بچه ها میشد. گاهی شاگرد اول کلاس با تکبری کودکانه برای شاگرد های متوسط و گاهاً تنبل کلاس، چشم و ابرو می آمد و اول بودن خودش را به رخ می کشید.
بچگی بود و اخلاق های عجیب و غریبی که با بزرگ شدن عوض میشد.
اما در دنیای آدم بزرگ ها هم، ثانیه به ثانیه ی زندگی به اعداد و ارقام بند است. آدم بزرگ ها و جهانشان هم رتبه بندی میشوند.
جهان اول، جهان دوم، جهان سوم...
به عقیده ی برخی از آدم ها، شاید هم اکثریت آنها، من یک آدم جهان سومی هستم.
یک آدم جهان سومی چه ویژگی هایی دارد؟
اصلا چرا جهان سوم؟ چرا ما دوم یا اول نشدیم؟ یا اصلا جهان یک، دو، سه، چه معنایی دارند، ما همه در یک جهان زندگی میکنیم اما با سبک زیست متفاوت، که این یک امر طبیعی است.
جهان سوم چه کم دارد؟
با کمی بررسی متوجه شدم، جهان سوم یک عدد مارلون و مرلین کم دارد.
یا شاید جهان سوم هنوز به درجه ای از آگاهی، دانش و کمالی که جهان اولی ها رسیده اند، نرسیده و باید هرچه زودتر پله های ترقی را طی کند تا بتواند عدد یک را به دست آورد.
جهان اولی ها از جهان سومی ها خیلی فاصله گرفته اند.
جهان اولی ها به مهد آزادی معروفند. اما جهان سومی ها در قوطی در بسته ی بدون اکسیژن، مرگ را نفس میکشند و هر آن احتمال کیش ومات شدن آدم ها وجود دارد.
برج های شیک و درخشان و سربه فلک کشیده ی آنها کجا، خانه های آجری و گلدان های شمعدانی ما کجا ، کاش عمر شمعدانی ما به بلندای آسمان خراش های جهان اول بود.
شب های جهان اول پر از صدای کر کننده ی آهنگ، دست های رقصان و جام های پیاپی و جوانی ماندگاری که گویا ابدی است و گرد پیری و رنگ مرگ به خود نمیگیرد
شب های جهان سوم را عطر بهار نارنج ، زنجبیل، دارچین، چای هِل دار و پیاز داغ، سرو صدای بچه های همسایه، صدای چرخ خیاطی خواهر، خرو پف پدر و صدای اذان مسجد محله در برگرفته است.
جهان اولی ها در عشق و عاشقی دست رومئو و ژولیت را از پشت بسته و در مکتب عشق حرف های زیادی برای گفتن دارند. چه بسا نیمه های گمشده ای که یکی پس از دیگری یافت میشوند اما بعد از مدتی متوجه بدلی بودن شخص میشوند و به سراغ گزینه ی بعدی میروند تا بالاخره محبوب واقعی و اصل را بیابند.
ما جهان سومی ها، اما هنوز در مرحله ی یافتن توقف نموده ایم، البته اگر ما نیمه گمشده ی کسی باشیم، در انتظار نشسته ایم که آن نیمه ی دیگر ما را پیدا کند. نیمه ی گمشده ی ما نیز در انتظاری عبث به سر میبرد که او توقف کرده و منتظر است ما او را کشف کنیم، با این اوصاف و این انتظار بیهوده و توقف بیجا، وصال اتفاق نمیافتد.
ولی جهان اولی ها، آنها به شیوه های مختلف و با افراد و موجودات مختلف ازدواج میکنند، چرا که بر این باورند هر عقیده ای قابل احترام است و آزادی بیان اصل و فرع زندگی یک جهان اولیست.
از شما چه پنهان، آنها آنقدر مردمان شاد و خوشبختی هستند که مایه ی رشک جهان سومی ها میباشند. مردمانی شاد و خرم، چست و چابک که در اقدامی بی سابقه و در یک جشن باشکوه با خودشان ازدواج میکنند. اقوام برای عرض تبریک نزد عروس میروند و با گفتن : « ان شاءالله به پای خودت پیر بشی» و آرزوی خوشبختی، او را راهی خانه ی بخت میکنند. افسوس که عقل و درک جهان سومی ها به این معرفت و خودشناسی نمی رسد و گرنه تا کنون خیلی از جوانان جهان سوم در مراسمی آبرومند و یا یک مهمانی دوستانه، دست خود را گرفته و به خانه ی بخت رفته و خیال پدر و مادر را از آینده ی روشن خود راحت میکردند. یا آن دسته از جهان اولی های عاشق پیشه که بعد از آغاز یک زندگی مشترک و عاشقانه و به دنیا آمدن فرزندانشان، تازه به فکر ازدواج می افتند و چه تصویری از این زیباتر که فرزندان، شاهد ازدواج پدر و مادر خود باشند. بچه های آنها به ثمره های قبل و بعد از ازدواج تقسیم میشوند. البته این نکته زمانی صدق میکند که ازدواجی صورت پذیرد و گرنه هستند جهان اولی هایی که به صورت رسمی و شرعی فرزند طلاق نیستند اما به صورت دلی و روحی حکم فرزند طلاق را دارند.
یکی از شگفتی های جهان اولی ها ازدواج آنها با دیگر موجودات کره ی زمین است. از این دست موجودات میشود به گربه و سگ اشاره کرد. گربه ها و سگ های جهان اولی با گربه و سگ های جهان سوم فرق دارند.
سگ و گربه های جهان سوم، شبانه روز علّاف و بیکار، در کوچه پس کوچه های شهر برای یافتن غذایی پرسه میزنند. اما در جهان اول سگ و گربه ها از ارج و قرب بالایی برخوردار هستند. آنها یا به فرزند خواندگی پذیرفته میشوند و نانشان در روغن است. یا یک انسان خردمند جهان اولی عاشق یک گربه ی ملوس و ناز میشود و او را به عقد خود در می آورد. اینجاست که آدم به پاکی روح، و قداست و نجابت انسان جهان اولی پی میبرد و سر تعظیم فرود می آورد.
اما آیا سگ و گربه های جهان سومی از این موهبت برخوردارند؟ آیا کسی هست که از حقوق پایمال شده ی آنها دفاع کند ؟ حق ازدواج، مسکن، خوراک، پوشاک و..... چرا کسی به فکر احقاق حقوق از دست رفته ی این ستم دیدگان نیست. ناگفته نماند طی پیگیری های اخیری که صورت گرفته، تعدادی از مردمان شریف، موجودات دوست، متمدن و دانای جهان سوم با تاثیر از مردمان جهان اول ، سگ، گربه و..... هر حیوان نازنین دیگری را به فرزندخواندگی پذیرفته و حتی سهم الارث این موجودات نازنین را کنار گذاشته اند. حقیقتا مایه مباهات است و باید به این جنس آدم ها افتخار کرد. قطعا آن روز روشن و زیبا دیر نیست. روزی که حیوانات جهان سوم هم از حقوق شهروندی برخوردار شوند و گربه ی ملوسی خرامان خرامان با لباس سپید عروس از آرایشگاه «شهین بیوتی» خارج شده و دست در دست یک عدد آدمیزاد از جنس مذکر رهسپار تالار عروسی میشوند. فقط نمیدانم تامین جهزیه ی گربه ی ملوس به دست کیست؟ از آنجایی که این جنس آدم ها از دلبستگان جهان اولی هستند و راز موفقیت و خوشبختی را در تبعیت از سبک زیست و دستورات جهان اولی ها میدانند و همیشه در تقلید کورکورانه ید طولایی دارند. بعید نیست بعد از زندگی مشترک با حیوانات و شکل گیری سوء تفاهمات، گربه ی چکمه پوش ملوس چمدان به دست از خانه قهر کند و شکایت همسر را نزد قاضی برد، فقط مشکل اینجاست، قاضی زبان حیوانات را بلد نیست و گربه ی بینوا به چه زبانی قاضی را متوجه کند که همسرش دست بزن دارد یا خرجی نمیدهد؟
احساس میکنم اگر جهان اول با همین روند به پیش رود و عده ای از جهان سوم را نیز باخود همراه کند، قطعا در آینده، ازدواج آسانی را میان انسان ها و حیوانات خواهیم دید. چرا که تا آن روز گونه های حیوانی متفاوتی قید ادامه تحصیل را زده و درصدد یک ازدواج عاشقانه و پایدار با آدم ها برمی آیند. از آنجایی که در میان حیوانات، گرگها چهره ی ذاتا فتوژنیک و جذابی دارند، احتمال میرود این دسته از حیوانات خاطرخواهان بیشتری داشته باشند و در دنیای مد و فشن هم حرفی برای گفتن دارند. یا حتی مراسم هایی چون زیباترین گرگ جهان در سالی که گذشت یا گرگ شایسته برگزار شود.
جهان اول در کنار تمام پیشرفت های محسوس و نامحسوسی که داشته مردمانش باگ های زیادی دارند و هنوز اقدامی برای رفع این باگ ها صورت نگرفته است. به طور مثال، آدم های این جهان هنوز طرز استفاده از خانه را بلد نیستند. نمیدانند خانه یک محیط شخصی است که میشود در آن زندگی کرد و حریم خصوصی یک خانواده تلقی میشود. به همین منظور آنها خیابان، وسایل نقلیه ی عمومی، فروشگاه ها و غیره و ذلک را با توالت، اتاق خواب، حمام اشتباه گرفته اند. به همین علت قرار است بعد از این به ازای هر زوج وخانواده ای که صاحب خانه میشوند. یک بروشور تهیه کرده و روش های استفاده از خانه، اینکه خانه چه مکانی است و به چه منظور ساخته شده است را برای آدم های جهان اول توضیح دهند. اما عده ای از جهان سومی های اسکی باز که خود روزی خانه و کاشانه داشته و طرز استفاده از آن را بلد بودند، اکنون بخاطر شناخت محدود از جهان اولی ها و جهل دیوانه کننده، فکر میکنند خانه مکانی برای آشپزی و تماشای تلویزیون است و حمام و توالت و اتاق خواب در خیابان، بیابان، فروشگاه، مترو و اقصی نقاط کشور یافت میشود. برای رفع این معضل هم پیشنهاد ما این است که این عده ی قلیل رو به فزونی را، باید به تنطیمات کارخانه بازگرداند.
جهان از وقتی دست و پایش را به چپ و راست تقسیم، یا به نوعی قطع نموده اند، حال مساعدی ندارد و با مرگ دست وپنجه نرم میکند و حریف این آدم های افسار گسیخته نمیشود.
جهانی که به اول و دوم و سوم تقسیم شود که دیگر جهان سابق نمیشود. هر چه می کشیم از ذهن پویا و خلّاق جهان اولی هاست. همه ی آتش ها از گور این اولی ها بلند شده و همه ی ما را به تدریج می سوزاند. مردمانی که از هرآنچه که برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند، فقط به جمله ی اول فکر میکنند و چیزی را که برخود خود واجب میدانند را بر ما حرام اعلام میکنند. البته آنقدر ها هم آدم های خسیسی نیستند و در انتقال «فرهنگ شهر ما، خانه ی ماست. خانه ای با اتاق های مجاور و حمام و توالت، ازدواج آسان با دیگر موجودات یا به فرزندخواندگی آنها، اهدای تسلیحات جنگی، بمب، موشک و...... دست بخشنده ای دارند و کم وکاستی های جهان سوم را از این حیث رفع و رجوع میکنند تا دل آدم های جهان سومی نشکند.»
یکی از تفاوت های بارز جهان اول و سوم، تفاوت دیدگاه شان راجع به ترکیب رنگ است. در جهان اول رنگ ها از اهمیت به سزایی برخوردارند. مردمان جهان اول، رنگ سفید و روشن را دوست دارند. گاهی این علاقه به حدی است که به تعصب منجر میشود. آنها به خاطر همین رنگ پوست، خود را نژاد برتر میدانند. در واقع یکی دو درجه تیره تر یا حتی تیرگی بیشتر پوست یک آدم در جهان اول، میتواند به قیمت از دست رفتن جانش تمام شود. خشونت علیه رنگین پوستان خصوصا سیاه پوستان در جهان اول چیز تازه ای نیست و هنوز ادامه دارد.
اما نمیشود از جهان اول گفت و زمین های زیبای گلف را جا گذاشت، زمین چمن های با کیفیت، وفوتبال و مسابقاتی که با زیبایی هر چه تمام تر برگزار میشود. اما در جهان سوم، ما هنوز در زمین های خاکی توپ را روانه ی دروازه میکنیم. البته مردمان جهان اول به جز مسابقات گلف، فوتبال و دیگر ورزشها، مسابقات جذاب دیگری را هم برگزار میکنند، به طور نمونه مسابقات هیجان انگیز خوردن حشرات، اما در جهان سوم و سرزمینی چون ایران حشرات در وعده ی غذایی مردم جایی ندارند.
خودبرتر بینی چنان در شخصیت آدم های جهان اولی نفوذ کرده که آنها خود را مهد علم و دانش و فرهنگ و چه چه میدانند و دائما از پشت تریبون به ما اعلام میکنند : « شما ها هیچی نیستید، هیچی ندارید، هرچی دارید از ما دارید، این همه کودکی که به لطف بمب و موشک یتیم شدند، از صدق سر ماهاست. این همه تن های سوراخ و ردپای گلوله از قبِل سلاح های ماست. این همه منابع نفت و گازی که از شما می بریم، فقط بخاطر خود شماست. شماها که طرز استفاده از منابع ملی رو بلد نیستید، پس بذارید ما اونا رو استخراج کنیم، پیش ما جاشون امن تره.
این همه دارو و پیشرفت هایی که درعلم پزشکی، ریاضی، نجوم و ....صورت گرفته همه به لطف دانشمندان ماست. زکریای رازی، ابوعلی سینا، غیاث الدین جمشید کاشانی و..... هزار ویک دانشمند مسلمان و ایرانی همه سوءتفاهم هایی هستند که در تاریخ ثبت شده اند. در واقع همه چیز واسه ماس.»
القصه، جهان اولی ها شبانه روز در تلاشند تا مبادا احدی از جهان سومی ها فکر قدرت و پیشرفت به سرش بزند و هر موج وجنبشی که در جهان سوم برای پیشرفت و قدرت و توسعه بپاخیزد با تحریم های مشوّقانه و انرژی مثبت جهان اولی ها رو به رو میشود. و گاهاً این تحریم ها به روزرسانی میشوند. اما این موج سهمگینی که از جهان سوم بلند شده خیال آرام شدن ندارد و با قدرت به جلو میرود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاطرات من از چهارده روز حبس در سیاه چاله های زندان های مخوف ویرگول
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش 24؛کلمات شیرین کودکانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالشترکانی!? | در خونه بمب بسازید ! ( شاید اموزش ؟ )