حوادث غیرمترقبه

سلام آن ،

گفتی می تونم "آن" صدات کنم ، درسته ؟ هر چند دوست ندارم اینکار رو کنم، چون دوست ندارم کسی اسمم رو به صورت مخفف بگه و در همه ی زندگیم تلاش کردم با آدمها همون جور رفتار کنم که انتظار دارم باهام رفتار بشه...

امروز چهارشنبه بود ، چهارشنبه ها با خوشحالی از خواب بیدار میشم می دونی چرا ؟ چون چهارشنبه است!?

چهارشنبه برای من یعنی آخرین روز کاری و یعنی دو روزِ پیش رویی که قرار نیست صبح زود بیدار شم هر چند ساعت بدنم عادت کرده ... دو روز وقت دارم کمی زندگی کنم و قویا طرفدار این نظریه هستم که بین "جمعه" و "شنبه" باید یه روز اضافه و البته تعطیل دیگه هم باشه ...?

خوشحالی شروع چهارشنبه فقط چند ثانیه ست ... بعدش به خودم یادآوری می کنم هفته ای که به خاطر تموم شدنش خوشحالی ، بخشی از عمر تو بوده ... بعد از هزار سال زندگی در این دنیا، احساس آشفتگی و سردرگمی هنوز با منه ... فقط روزها رو پشت سر گذاشتم ... انگار، بدون اینکه بهره ای برده باشم .... یا دستاوردی داشته باشم... باید چه بهره ای از زندگیت داشته باشی یا چی باید به دست بیاری که به احساس رضایت برسی ؟؟؟ ... جوابش رو نمی دونم و عمیقا دلم می خواد قبل از ترک این دنیا به جوابش برسم ... البته فکر می کنم که شاید جواب این سوال برای هر کسی یه جورایی منحصر به فرد باشه ....

بگذریم.... در ابتدای روز در یک کانال این جمله رو دیدم :

عکس از کانال آقای مهدی پورعسکری
عکس از کانال آقای مهدی پورعسکری

خوب بعد از غرق شدگی که در روز دوشنبه بهش دچار شده بودم امروز کمی حالم بهتر بود ولی از ساعت 15:30 همینطور اتفاق های پیش بینی نشده و غیرمترقبه دقیقا عین ترقه ! یکی پشت دیگری .... افتادن درست وسط زندگیم تا یادم نره دنیا چقدر غیرقابل پیش بینی و بی ارزشه و هیچ ثباتی نداره ...

یادته از همکارم "آرزو" برات گفتم ؟ نیومده می خواد بره ... اومدنش پر از خیر و برکت بود ... رفتنش برای من مثل اینه که کسی ببردت بالای کوه و بعد از اون بلندی بندازتت پایین ... همین قدر خرد و خاکشیر هستم...

می دونی ... «آن» .... فقط تو نیستی که توی قرنطینه هستی ... فکر می کنم همه ی ما در یک قرنطینه ی نامرئی گیر افتادیم ... دنیا همیشه این قدر بی ثبات و آشفته بوده یا در زمانه ای که ما زندگی می کنیم این طوری شده ؟

من با خودم در چالشم که نامه هام خیلی آشفته و بدردنخوره و تو نگرانی که نکنه دست خطت خوب نباشه یا کسی دست نوشته هات رو نخونه...

"آن" ! بیا کمی با خودمون مهربونتر باشیم ... من فکر می کنم که تو از نامه های من خوشحال میشی و تو مطمئن باش که هم دست خطتت خوبه و هم من و بقیه بر و بچه ها دست نوشته هات رو می خونیم ..

آنولین عزیزم ! برات آرزوی سلامتی ، شادی و پیروزی دارم . امیدوارم نامه هام مایه دلگرمی باشه نه ناراحتی ت . لطفا پیشنهادها و انتقاداتت رو بهم بگو. مشتاق شنیدن نظراتت هستم.

پ.ن1 : امیدوارم وقتی "گرن" این نامه رو پرینت می گیره و برات میاره ، ایموجی ها هم در پرینت بیان!

پ.ن2: عکس این نامه و نامه قبلی از کانال آقای مهدی پورعسکری بود که اخلاقا باید بهش اشاره کنم و اگر جناب ویرگول اجازه بدن آدرس کانالشون رو هم میذارم.

eitaa.com/@mahdipouraskari

پ.ن3 : آنولین ! بیشتر حرف هام رو گذاشتم تا خصوصی به خودت بگم ، پس زودتر خوب شو و بیا که یه عالمه حرف دارم دختر!?

پ.ن4 : ظالم و مظلوم هرگز جایشان عوض نمی‌شود. با آرزوی آزادی برای فلسطین اشغالی ، آن روز نزدیک باد.

یادداشت به وقت چهارشنبه 26 مهرماه 1402 - ساعت 9 شب

دوشنبه 22 آبان ماه 1402 _ دارم یادگاریهای آنولین عزیزم رو ذخیره می کنم.