هر که خود داند و خدای دلش ، که چه دردیست در کجای دلش...
زندگی پاک کن ندارد...
در جایی از زندگی ام عمیقاً دوست داشتم به گذشته سفر کنم
حتی حالا اگر میتوانستم به تابستان ۹۱ میرفتم
و تمام خراب کاری هایم را درست میکردم و قصه ام را از نو می نوشتم
اصلا از کجا معلوم اگر آن را درست میکردم خراب کاری دیگری در نقطه ی دیگر زندگی ام ایجاد نمیکردم؟
شاید تمام این دهسال، تمام غم و اندوه ها را اگر نمی چشیدم این منی که هستم دیگر نبودم
شاید باید دست از سرزنش خودم بردارم
من فقط ۱۷ ساله بودم ، با تمام نیازهای عاطفی ای که داشتم ...
گاهی ریشه ی اتفاقات زندگی ام را که نگاه میکنم به این نکته میرسم : "ایمان ضعیف" ، "ناامیدی" ، "ترس"
حالا اگر این ها درست نشود هزاربار هم که برگردم به گذشته باز یک جای دیگر خراب میکنم.
البته که نا امیدی و ترس هر دو باز هم ریشه در ایمان ضعیف داره...
باز به این نکته میرسم که ایمانم اگر قوی نباشد ، من بارها و بارها خطا میکنم اگر خدا در زندگی ام نباشد .
من هنوز به دنبال یافتن تعلقات خوب هستم ، هنوز به دنبال معنای زندگی ام ، هنوز سردرگم و در پی پیدا کردن خود حقیقی ام ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
جایگاه قاضی دادگاه گالیله برای تو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
?مادرکُشی!?
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی یه فرشته پیدا کردیم چیکار کنیم؟