سال ۱۴۰۲سالی برای کشف درون(چالش هفته)


می خواهم سال ۱۴۰۲را با کشف درون شروع و به پایان برسانم.

می خواهم شادی هایم عمیق تر و پررنگ و لعاب تر باشد نه از آن نوع شادی هایی که در سفر و رستوران و خرید به دست می آید..نه!!می خواهم شادی عمیقی داشته باشم که وابسته به هیچ کدوم از اینها نباشد!

می خواهم هنگامی که کسی از من یاد می کند به اندازه ای خوشحال شوم که عمری کسی از من یاد نکرده باشد..!!

می خواهم دل بکنم از تمام حالات بدم...

رها باشم خیلی رها...

آنقدر رها باشم که کسی با خشم فروخورده اش نتواند آسیبی به روحم بزند..

می خواهم هنگامی که از دیدار با کسی خوشحال می شوم همان‌قدر از ندیدن آدم ها خوشحال باشم!!!

می خواهم در سال ۱۴۰۲یه حس کرختی و بی حسی بهم دست بده نسبت به تمام اتفاقات و تمام حالات...

چه حالات خوشایند و چه ناخوشایند..

می خواهم در سال ۱۴۰۲جوانی کنم..از آن جوانی های ناپخته ..نه!!

می خوام از روحم محافظت کنم و بابت تمام ناپختگی هایم ازش عذر بخوام و بهش قول بدم که امسال پخته خواهم شد همچون خرمالوی نارسی که در معرض خورشید پخته می شود...

در این سال می خواهم آدم ها را بیش از پیش درک کنم ...روحشان را و جسمشان را همانگونه که هست بپذیرم...

سال ۱۴۰۲می خواهم برای رفع دلتنگی هایم فقط و فقط به خدا پناه ببرم...(خیلی سخته اینکار ولی آرزو بر جوانان عیب نیست)

دوست دارم بزرگ و هستی بخش باشم و آدمها را چه کسانی که می دانند از زندگی چه می خواهند و چه کسانی را که نمی دانند دوست بدارم..!

دیگر نمی خواهم به هر قیمتی دوست داشته شوم ...چون اینگونه دوست داشته شدن ارزشی برایم ندارد...

می خواهم آنقدر درونم را پربار کنم که گرفتار حال بد نشوم ...

و حالا در باب آرزوها و اهدافم بنویسم...

می خواستم نوروز ۱۴۰۲نمایشگاه نقاشی بزنم ولی نمی شه!!چون خیلی مسئولیتم بیش تر شده قول نمی دهم که تا پایان سال ۱۴۰۲ هم نمایشگاه بزنم!!

اینم سندش که از کی به نمایشگاه فکر می کردم?
اینم سندش که از کی به نمایشگاه فکر می کردم?


چون اگر به هدفم فکر کنم و مسئولیتم را نادیده بگیرم دچار عذاب وجدان می شوم..پس برای نمایشگاه زدن وقت زیاده..نمی خواهم آرزوهایم را خاک کنم ولی طبق شرایط فعلیم باید نم نمک به سراغشون بروم!!!