شکر که خدا هست?
سه شنبه،۱۹اردیبهشت
اومدم یه جای خوب
تپه شهدای گمنام
جایی که خیلی بهش مدیونم
چه اتفاقای بدی که به خاطر همین زیارت ها ازم دفع شد و چه اتفاق های خوبی که برام نیفتاد چون فقط فکر میکردم که خوبه!
میخواستم یه نامه برای حضرت زهرا بنویسم.
به مناسبت دوباره برگشتنم.
شاید بپرسین برگشتن به چی؟
برگشتن به خودم...
برگشتن به راهی که برام آرامش داره...
واقعا چه حس خوبی...
هوای بهاری...معنویات...توبه...آرامش....
اصلا آرامش واقعی همینجاست...اون راه داخلش آرامش نیست واقعا...آره قبول دارم که لذت داره ولی چه لذتی؟لذتی که یه روزم طول نکشه و تورو از زندگی عقب بندازه به زهر مارم نمیرزه!
ای حضرت مادر!این دو سه ماه بهم ثابت شد که بدون شما واقعا هیچم....هیچ مطلق!
کمکم کنین...برگردم و بشم همون علیرضای سابق که سفیرخدا بود نه سفیر شیطان!
علیرضایی که انسان هارو به پاکی دعوت میکنه نه شخصی که خودش دیگران رو به گناه میندازه...
آه...من تسلیم نمیشم...به خودم قول میدم...هنوز مونده...هنوز کلی امید پیش خدا دارم...اصلا این که میگن سر چه یه وجب زیر آب چه صد وجب حرف چرندیه!
اگه یه وجب زیر آب باشی راحت میتونی بیای بیرون ولی اگه صد وجب زیر آب باشی بیرون اومدنت خیلی سخته...خیلی خیلی سخت...
خدایا بهم کمک کن تا پاک زندگی کنم...
شادی روح شهیدابراهیم هادی صلوات
مطلبی دیگر از این انتشارات
کسی به من نگفته بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش هفته (چالش یازدهم: تنهایی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نُوجَوانیْ ! دَردِ دیوانِگیْ :)