چالش اسم و رسم ( من افتخار آفرین )

من قهرو
من قهرو


قبل از اینکه برم سراغ افتخاراتم و اونا رو به رخ تون بکشم از اسم شروع میکنم ( خمول )  اسم بخشی از منه  که کارش خوندن و نوشتنه .( راستی اگه قرار بود برای هر بخشی از خودمون یه اسم بذاریم چی میشد !!!!!!!!  . )

اما اسم واقعیم؟!

  من دو تا اسم دارم که هر دوتاش هم واقعیه اما فقط یکیش توی شناسنامه ثبت شده ومن با شنیدن اون بکی اسم که ثبت نشده رومو برمیگردونم ببینم کیه صدام میزنه .یعنی با شنیدن اسم ( افسانه ) .

البته اسم هایی دیگه هم داشتم که موقتی بودن واکنون به بوته فراموشی سپرده شدن . مثلا وقتی کوچیک بودم تا مدتها بهم میگفتن ( عامو دوسم داری )؟چون از عموی بزرگم رحمه الله علیه بارها و بارها اینو می پرسیدم.

یه اسم دیگه هم در نوجوانی داشتم ،( ۲ کلیکی)، به معنای ( ۲ انگشتی ) . در زبان لری ( کلیک ) یعنی ( انگشت ) .  اشتباه نکنید من هر دو دستم ۵ انگشت داشت . علت نام گذاری  التفات زوجه برادرم به  نحوه غذا خوردن من در نوجوانی بود و کنایه ای است از . استفاده از ۲ انگشت شست و اشاره  برای جدا نمودن سره از ناسره در باب اطعمه .

اما رسم و افتخاراتم چیست ؟

از حدود ۴ سالگی رو که یادم میاد اولین  افتخارم این بود که پیراهن زیبای آبی و سفید چهارخونه ای  که خاله عزیزم از آبادان برام سوغات آورده بود و کاملا اندازه ام بود بعد از چند ماه   پوشیدنش در حد یقه  متوقف شد و این امر مادرم رو خیلی خوشحال کرد و گفت ماشالله چه بزرگ شدی ......

ماشالله چه بزرگ شدی !!!!
ماشالله چه بزرگ شدی !!!!


افتخار بعدی در  عنفوان کودکی  سقوط از راه پله بود به نحوی که یادم میاد به سرعت جای پاهام با سرم عوض میشد . کلا من در سقوط رتبه هایی دارم ،  آخریش همین یه ماه پیش بود که به شکل دوندگان در حال استارت مسابقه دو میدانی  با کف دو دست به زمین سقوط کردم اونم کجا؟ توی پارک . خداروشکر غیر از یه بچه فضول کسی این صحنه افتخار آمیز رو ندید .

و اولین باری که روی تخت خوابیدم افتخار اینو داشتم که صبح پایین تخت از خواب بیدار بشم خدا شاهده خودم هم نمیدونم چطور از روی تخت به زیرش منتقل شده بودم .

چند سال پیش هم از یه سرسره سنگی با شیب نزدیک به ۹۰ درجه سقوط آزاد کردم و با نشیمن به زمین برخورد کردم و بر اثر ضربه وارده  تا مدتی به روش خزندگان تردد میکردم .


در دوران پیشادبستان من که در کوچه سپری میشد من افتخار اینو داشتم که با متد پیشاتاریخ خیاطی یعنی با استفاده از یک برش دایره ای در وسط یک تکه پارچه لباسهایی برای عروسک های پلاستیکی تهیه و با خلاقیت منحصر بفرد خودم از کاکل ذرت براشون موهای بلوند بکارم اگه ادامه میدادم الان متخصص حرفه ای اکستنش مو بودم.


از دیگر افتخارات من( مجسمه شدن) در کودکی بهنگام نارضایتی از امور بود بطوری که هنرمندان زیادی منو مدل نقاشی فرض کرده و از من پرتره های زیادی حین قهر کردن کشیده اند که متاسفانه از سرنوشت این پرتره ها اطلاعی در دست نیست .


از افتخارات مدرسه ام اینکه در اولین روز مدرسه  ناظم منو از ته  صف کلاس ششمی ها بیرون کشید و  گفت اینجا چکار میکنی فسقلی و منو سر جام نشوند .

ایشون فکر میکردن که من الکی سر صف کلاس ششم وایسادم نمیدونستن منظورهایی دارم و کلاس اول رفتن برای من افت تحصیلی محسوب میشه .

مراتب رشد تحصیلی من طوری بود که بلافاصله زبانزد خاص و عام شدم بطوری که یک روز چند نفر از بچه های کلاس چهارم زنگ تفریح از من خواستن شعری از کتاب فارسی براشون بخونم. عنوان شعر ( گَنج و رنج ) بود و من با حس غرور و افتخار خوندم ( گُنج و رنج ) و بچه های کلاس چهارم ترکیدن از خنده ، ( گُنج) در زبان لری یعنی( زنبور) و .......راستش هنوز هم نفهمیدم چطور وروجک ها به عقلشون رسیده بود اینجوری منو دست بندازن و افتخارات روز افزون منو ببرن زیر سوال.

من دراز....
من دراز....


.در دوران راهنمایی یکی از افتخاراتم این بود که سریع قد کشیدم   .و به همین دلیل یکی از همکلاسیهای کپلی هر روز با گفتن کلمه ( دراز ) از من استقبال و در پایان با گفتن کلمه ( دراز ) منو بدرقه میکرد .

در همین دوران در مسابقات فرهنگی هنری صاحب مقام استانی شده و به همراه همکلاسیها و یکی از دبیران به اردوی تربیتی رامسر رفتیم و اونجا از دیدن هنرهای دانش آموزان سایر استانها بسیار در فکر فرو رفته بطوری که از اموالم غافل شده و وجوه مالی من مورد دستبرد واقع شد و این واقعه در امر تربیت من بسیار موثر واقع شد بطوری که سالها بعد زمانی که بتازگی صاحب تلفن همراه شده بودم و شبی در اقامتگاه عمومی مسافران ( همون زائرسرای خودمون ) مقیم بودم گوشی رو در میون کفشهام جاسازی و زیر سرم گذاشتم و خوابیدم .

در دوران تحصیلات متوسطه از افتخاراتم این بود که برخی کلاسها رو به صلاحدید خودم تحریم عادلانه میکردم ازجمله شیمی و فیزیک سال آخر دبیرستان و بعضی روزها هم لباس فرم دبیرستان رو تحریم میکردم و این امر افتخاری در کارنامه من رقم زد که نمره انضباط من رو به ۱۵ کاهش داد و معدل کل رو به ۱۷ تقلیل داد و هنوز چهره خانم دلارام رو بیاد دارم که روزی در دفتر دبیرستان لپم را کشیده و گفت با تو چکار کنم ؟؟


یکی از افتخارات بی بدیل من ( کان لم یکن) بودن از طرف من نسبت به رشته های دانشگاهی بود . بطوری که زیر بار ادامه دادن به تحصیل در رشته های قبول شده در کنکور نمیرفتم پس از یک دوره کوتاه دانشجو بودن برای همیشه کرکره تحصیلات عالیه رو پایین کشیدم و به سمت آموزش غیر آکادمیک متمایل و تاکنون همزمان در چندین دانشگاه مشغول به یادگیری هستم یکیش همین ( ویرگول) .


.افتخار بعدی من این هست که قابلیت تبدیل طرح های نقاشی رو به( شیر بی یال و دم و اشکم) دارم .نمونه اش 👇


طرح اصلی
طرح اصلی


و طرحی که من ازش کپی کردم 👇

فقط در خورشید مشترک هستن .
فقط در خورشید مشترک هستن .


و طرح دوم از همین نمونه 👇

این یکی کاملا با اصل برابری میکنه مگه نه ؟😊
این یکی کاملا با اصل برابری میکنه مگه نه ؟😊


دیگر از افتخارات من بخشیدن حیات دوباره به برخی اشیا هست که چند قدمی با زباله شدن فاصله دارن. نمونه اش سبدی هست که هفته پیش به مبلغ ۵هزار تومان از دست فروشی خریدم .

دلم سوخت برای  سبد.
دلم سوخت برای سبد.


کمی وقت و کمی رنگ
کمی وقت و کمی رنگ


بعد از آرایشگاه
بعد از آرایشگاه


فروشنده راضی ،من راضی ،سبد راضی ،قاشق ،چنگال ها راضی .


و امیدوارم شما هم از خوندن شمه ای از افتخارات من راضی باشید .