پارت دوم بستهشدن در همانا و افتادن من روی میز همانا. با لذت چشم بازم را بستم و با تصور اینکه میتوانم نیم ساعت بیشتر بخوابم، نیشم تا بناگوش باز شد.…
رمان در مه مانده - سعیده! سعیده! با تواما پاشو. پاشو کلی کار دارم.در جایم غلتی زدم و غرولندکنان گفتم: «باز این خروس مش ماشالا بیدار شد. بگیر بخواب دیگه. نصف…
علم بهتر است یا شوهر؟! دورهٔ امتحانات هر بدیای داشته باشد، دو ویژگی خوب دارد: ایمانآوردن آتئیستها و بالارفتن آمار ازدواج.ازآنجاییکه جزو خیل عظیم شبامتحانیها…
توریست! با عجله لباسهایم را پوشیدم. خیلی دیر کرده بودم. یکی نیست بگوید آخر پدرت کوهنورد بوده یا مادرت که هفت صبح قرار کوه گذاشتهای؟ خود بز کوهی ه…
جادهی مهآلود به نام خالق نور.بعد از یک تصمیم ناگهانی توو مسیری قدم گذاشتم که پر از فراز و نشیبه؛ اما قراره خودمو پیدا کنم و کمکش کنم. منی که از ته یه جا…