چالش هفته: «?مادرکشی?» | چرا محیط زیست هیچ پوخی نیست؟


در واقع چه اهمیتی دارد؟ از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
در واقع چه اهمیتی دارد؟ از دل برود هر آنکه از دیده برفت!

سلام خدمت شما؛ محیط زیست در واقع هیچ پوخی نیست، یعنی هیچ ارزشی ندارد، چیزی که مهم است این است که ما تا می‌توانیم از زمین و نعمت‌های خدادادی بهره ببریم، به آنها تف بیندازیم و هر غلطی که دلمان خواست، بکنیم! در واقع وظیفه ما این است که محیط زیست را بخوریم؛ یعنی اینکه آن را مثل غذا ببلعیم و هضم کنیم و از آن طرف، پشکل و فضله تحویل دهیم. فضله‌ها در واقع نشانه فضل اند و جوهره وجود آدمی هستند؛ انسان‌های مدرن که ما خاک بر سرها هستیم، عادت داریم همواره فضیلت خویش را نمایان کرده و با فضل و ادب، فضله‌پراکنی کنیم.

دره من، چه سرسبز بود! یعنی در واقع سر تا پا، همه جایش سبز بود؛ چه آدم‌هایش، چه مکان‌هایش، چه خیابان‌هایش...
دره من، چه سرسبز بود! یعنی در واقع سر تا پا، همه جایش سبز بود؛ چه آدم‌هایش، چه مکان‌هایش، چه خیابان‌هایش...

پشکل‌های ما باید درست خالی شود؛ مثلا نباید گوشه‌ای، جایی، بیابونی چیزی باشد، باید بری صاف وسط خیابون و فضله‌پراکنی کنی. در واقع باید جوری از فضله‌هایت استفاده کنی تا همه چیز رنگ فضله‌ات را بگیرد و همه جا، اثری از آثار تو باشد. انسان مدرن بایستی با فضله‌پراکنی، دنیا را فتح کند؛ فضله‌های او از یک نقطه کوچک شروع شده و به همه جا می‌روند: مثلا می‌روند به خاک، از خاک به آب، از آب به دریا و دوباره، از دریا به خودش! در واقع از همان دست که بدهی، از همان دست هم پس می‌گیری. فضیلتی که از خود اشاعه داشته‌ای، روزی به تو بازی خواهدگشت و فضیلت‌بار، فضله‌باران می‌شوی! ای قربون تو!


همین لامپ و برق و کوفت‌وزهرمار پدر ما را درآورده، طرف بعد با اینها (چاقو) می‌خواهد زخمی را بدوزد!
همین لامپ و برق و کوفت‌وزهرمار پدر ما را درآورده، طرف بعد با اینها (چاقو) می‌خواهد زخمی را بدوزد!

در واقع این دک‌وپوز و فیس‌وافاده‌ها، به ما هم نمی‌خورد! طرف یک کشور صنعتی ست که صد سال از ما جلوتر است؛ کلی کارخانه و 20 مرحله انقلاب صنعتی، ما که یکیش هم نداریم، حالا این بیچاره یک گلی می‌زند سر خودش و ما، یک فضله‌ای می‌پراکند، شما چرا؟ شما مگر به این درجه از فضیلت رسیده‌ای که اندازه فاضلان و ادبا، فضله بپراکنی؟

در واقع این هم از مقدسات و مزایای عالی دنیای مدرن است؛ هر خری به خودش اجازه می‌دهد که جا پای فضلا و ادبا گذاشته و، فضله‌پراکنی کند. در واقع رهایی‌های آزادی‌نمای دنیای زیبای ما، به تک‌تک ما بیچاره‌ها اجازه می‌دهد که اظهار ادب نموده و فضله‌های خویش را، بر درودیوار روان کنیم! این نه تنها عیب نیست که حسن است! کدام نادانی گفته این عیب است؟ فضله افکندن عین ثواب و عین طریقت حق است.

در واقع اوج حرکات ما صحبت‌های خنثی، بزدلانه و بی‌فایده است که از سر شکم‌سیری زده‌می‌شود.
در واقع اوج حرکات ما صحبت‌های خنثی، بزدلانه و بی‌فایده است که از سر شکم‌سیری زده‌می‌شود.

آیا کسی نیست که جوابی دهد؟ یک فاجعه تراژدی ست و ده فاجعه، فقط آمار است. تن عزیزش لرزید با این نقل‌قول اشتباه! از آنجایی که آثار فضل‌افکنی به مرور و آرام‌آرام نمایان می‌شود و ثواب و برکات کار، در آخر خود را نشان می‌دهد و شدیدالعقاب اند، کسی از این کار زیبا دست نمی‌کشد و تا جان در بدن دارد! هواداران کویش است! در واقع اختگی؛ هر گلی زدند بر سر شما، شما زیاد فازت نباشد، دور نگیر، فکر نکن کسی هستی، بشین سر جات و شهروند متمدن و آرامی باش. خیلی گل‌ومل و جمع‌وجور باش! گل‌پسر باش! چیه اعتراض و طغیان؟ بتمرگ سر جات! خفه اُل بابا! چی می‌گی تو؟!


حالا یکی صنعت دارد، کثافت هم دارد؛ باز غلط کرده! جمع کن فضله‌هات رو! ما بیچاره صنعت‌مان کجا بود که انقدر آلودگی داریم؟
حالا یکی صنعت دارد، کثافت هم دارد؛ باز غلط کرده! جمع کن فضله‌هات رو! ما بیچاره صنعت‌مان کجا بود که انقدر آلودگی داریم؟

در واقع برکات زیان‌بار این عمل شریف بر کسی پوشیده نیست ولی بر همه کس، مهم هم نیست؛ چرا؟ چه می‌دونم؟ به من چه؟ از خودت بپرس! سؤالی می‌کن جانان! که تا جان در بدن داری... در واقع برای چی باید مهم باشد؟ فعلا که اتفاقی نیفتاده، چیزی نشده، اصلا به ما چه؟ من برم وقت بگذارم تو پولش رو می‌دی؟ مثلا من چیکار می‌توان بکنم؟ تو چه گلی می‌خوای بزنی؟ در واقع برای دولت‌ها مهم نیست، هیچ نهاد و سازمانی برای حفاظت از محیط زیست وجود ندارد و اگر هم هست، قلابی و الکی ست؛ سر کارهای جزئی و خرد مشغول است، مثل سازمان ملل می‌ماند، سر مسائل.... اون! مشغول است.این کار، حفاظت از محیط زیست، وقت و برنامه و بودجه و کوفت و زهرمار می‌خواهد؛ کی می‌رود این همه راه رو؟ برای چی پول‌مان را اینگونه در جوی بریزیم؟ به من چه؟ در واقع این مثل نظریه "من نکنم بقیه می‌کنند" است که چون چیزی صاحاب ندارد، همه چیزش درهم‌برهم هست و حق و حقوق ندارد. مسئله این است که معظلی است که سال‌های دور پیش‌بینی نشده، در قانونی نبوده، نظازتی نداشته، برنامه نداشته و کلا روی هوا بوده! حالا چطوری قدمی برداشته‌شود؟ اصلا دولت به چه حقی در امور بسیار تخصصی و خصوصی سرمایه‌داران هزیز دخالت می‌کند و دم از محیط زیست می‌زند؟ بگزارید سرمایه‌ای‌های عزیز انسان‌دوست ما، کار خوب خودشان را بکنند و انقدر، در تلاش برای تخریب خوبان عالم نباشید! پدرسوخته‌های حسود!

شوت نماییدمت کثافت! برو ای موجود زیان‌کار! برو از ما دور شو!
شوت نماییدمت کثافت! برو ای موجود زیان‌کار! برو از ما دور شو!

حالا من گوربه‌گوری چه کنم؟ هر قدمی هر چند کوچک، بالاخره یک گلی است! یک فضله کوچک جمع‌وجوری که در دنیای مدرن، همگان اجازه صادرات آن را دارند. نه قرار است جامه بدری و تن خاشاک کنی، عالم را نجات دهی، نه قرار است بترمگی گوشه خیابون و به فسق‌وفجورا بپردازی، بلند شو اون درخت جلو حیاط‌تان را آب بده‌از پرندگان معذرت بخواه گ لونه‌هایشان را هم خراب نکن؛ ای باریک الله! در واقع شما نیاز به نجات خودت داری و کی اظهار ادب کرده که یا همه یا هیچ؟ یا 100 یا 0؟ کی گفته کار کوچک بی‌ارزش است؟ برو در خیابان کمی لبخند بزن جانم! کوچک بزن جانم! اشکالی ندارد! درخت‌های محل را هم آب نده، تو همون جنگل‌ها را نسوزانی ما از تو راضی ایم! دیگر تویی و وجدان خودت فقط لطفا چرت‌وپرت نگو و فلسفه‌بافی نکن تا از زیر کار دربروی؛ مرد باش بگو: «مردش نیستم...»