چالش یکسال نوشتن!

اخیرا کتاب تولستوی و مبل بنفش را میخواندم، جالب ترین قسمتش همانجاییست که شخصیت اصلی داستان خیلی ناگهانی تصمیم میگیرد یکسال روزی یک کتاب بخواند و کتاب درمانی را آغاز کند.

این یک جرقه در ذهن من ایجاد کرد، اینکه باید بنویسم! ملاحظه بفرمایید چه توفیق عظیمی داشتم که دقیقا روز شنبه ای چنین جرقه ای ایجاد بشود! البته هنوز هم دلایلی برای اهمال کاری وجود داشت، مثلا فکر کردم چیزی به تحویل سال نمانده و چرا از روز اول فروردین شروع نکنم؟ اما به خودم تشر زدم که این بازی را تمام کن و فقط شروع کن.

این دیگر شده برای من یک روش در زندگی، همین روش فقط شروع کن و به هیچ چیزی فکر نکن را عرض میکنم! امتحانش کنید چون بعد از یک مدت متوجه میشوید که چقدر نیازش داشتید.

حالا این شما و این هم چالش 365 روز یا همان یکسال هر روز نوشتن! راستش را بخواهید اول به این فکر کردم که فقط برای خودم بنویسم یعنی جایی منتشر نشود و نوشته ها در همان فایل work کذایی باقی بماند چون حس کردم نوشته هایم به قول معروف فقط به درد خودم میخورد، اما بعد آن قسمت شکست نفسی در من فروریخت و ناگهان اعتماد به نفس کاذب به پا خواست و فریاد سر داد که "نوشته های تو میتونه به درد بخوره"، و اینگونه شد که تصمیم گرفتم به این فریاد پاسخ آری دهم چون به هرحال هرکی صداش بیشتر باشه زورش بیشتر میچربه!

اینکه چه چیزی بنویسم هم انصافا مهم است. بنده انسانی بسیار دم دمی (همون مودی) تشریف دارم و ممکن است یک روز محتوای ذهنم علمی و روز دیگر چرندیات باشد، پس برای اینکه مقام والای نویسندگی حفظ شود میخواهم از چرند گویی و خاطره پردازی بیهوده پرهیز کنم و هرچه که میگویم یک درس و تجربه کارآمدی در آن نهفته باشد. این یک تمرین است هم برای اینکه یاد بگیرم از هرچیز عبرت بگیرم!

این چالشو برای خودم درنظر گرفتم ولی اگه کسی خواست انجامش بده خوشحال میشم بهم بگید که بخونم و استفاده کنم:)



● روز اول چالش یک سال هرروز نوشتن