شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
چرا باید معترض بود؟
در جمع دوستانم بودم که ناگهان روبهرویی من گفت:
همین؟! فقط هشت نه روز اعتراض کردن؟!
اون لحظه فقط میخواستم اون شخص رو خفه کنم ولی کمی سکوت کردم و بعد گفتم؛
توقع چی داشتی؟ خود شما چیکار کردی؟ فکر میکنی چیکار میکردی این اعتراضات جای نه روز میشد ده روز؟
یا اصلا هدفت چیه؟
من زمانی معترض واقعی هستم که اول بدونم به چی اعتراض دارم، دوم بدونم مشکل از کجاست و در نهایت(سوم) بیام و شعار بدم!
چرا فکر میکنیم میتونیم خودمونو قاطی این واژه یعنی «مردم» کنیم؟
ما مادامی که از شکم سیر خودمون زدیم و گرسنگی کشیدیم و نرفتیم سرکار و بجاش داخل خیابونها ریختیم میتونیم به خودمون بگیم معترض.
مگه یادمون رفته؟ مردم گرسنگی میکشیدن تا به رزمندگان مرزی هشت سال جنگ غذا برسونن. این بود حکایت آن روزها. حفظ حریم کشور و شان و شخصیت زن، همگی در یک راستا قراره.
اگر معترض هستی به دنبال مقصر باش.
من اسم و فامیل مقصر رو میدونم و اگر برم اعتراض کنم با چنین شعاری میرم؛ تو با چه شعاری میری؟(میخوام اینو بگم، چی از جون اعتراضاتت میخوای؟)
این حرفا همش در میون گذاشتن نظر شخصیم بود. سیاست یه بازی کثیفه که منو تو نهایت نصف ماجرا رو بدونیم. پشت پرده هزاران اتفاق ممکن رخ داده باشه که ما ازش بیخبریم.
من آدم درستی برای نصیحت نیستم ولی اگر بخوام پیشنهاد بدم این نکات رو رعایت کنید:
لطفا ابراز تاسف نکنید نسبت به پایان اعتراضات. و به هیچ وجه اعتراضات رو یه رویداد ساده نبینید! اون قدر هیجان داری(ضربان قلب بالاست)که ممکنه هموطن خودتو زیرپا له کنی یا دست به کارهایی بزنی که هیچوقت فکرشو هم نمیکردی.
حرف زیاده ولی به دردسرش نمیارزه.
به امید ایرانی بهتر
قشنگترین آرزوتو برای ایرانت کامنت کن??
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسم و رسم من
مطلبی دیگر از این انتشارات
علیه انحصارطلبی (یا «انتظار، بیکار نشستن نیست»)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش هفته! (چالش هجدهم: جنبش عمل!)