تنهایی … :(


تنهایی ! کلمه ای پر حرف !

در میان خاکسترها من بودم و یک دوست ، دوستی که آنچنان از آن خوشم نمی آید ! نمی دانم اما حس میکنم اکثر مردم با این دوست مشکل دارند ، اما اکثر مردم از تمام فرصت هایشان استفاده میکنند تا یک گوشه ی خلوت را با این دوست بگذرانند ! نمی گویم دوست خوبیست ! اما گاهی لازم است ! او نام دارد , تنهایی , نام اوست ... این چنین است که ما نوجوانان در پی فرصتی برای با او بودیم هستیم , گاهی خوب است , گاهی پیش از حد , میتوان در ان گوشه که با اون تنها مینگریم و میگریستیم , درک کرد ! شناخت ! به دل خود پی برد !

...
...

... دَر جُستُجویِ مَکانیْ بَرایِ تَنهاییْ :(

چه دوست سعادتمندی !