اهداف تامین اجتماعی

By EDWIN E. WITTE

University of Wisconsin*

To cite this article: Edwin E. Witte (1959) The Objectives of Social Security, Review of Social Economy, 17:1, 23-33, DOI: 10.1080/00346765900000002


تأمین اجتماعی چیست؟

تامین اجتماعی از محبوبیت گسترده ای برخوردار است و در ایالات متحده و سایر کشورهای بزرگ اهمیت زیادی پیدا کرده است. در این کشور به اندازه مجموع انواع بیمه های خصوصی برای تامین اجتماعی هزینه می شود، در حالی که مزایای پرداختی به ذینفعان بیش از دو برابر بیشتر است. به استثنای روسیه، هیچ کشوری که تاکنون هیچ گونه تامین اجتماعی ایجاد نکرده است، آن را رها نکرده است. اتحاد جماهیر شوروی این تمایز مشکوک را دارد که بیمه بیکاری را پس از یک دوره آزمایشی پنج ساله با این توضیح ساختگی که دیگر بیکاری ندارد، کنار گذاشته است. در ایالات متحده، هر دو حزب و همه سیاستمداران برجسته از گسترش و بهبود تأمین اجتماعی حمایت می کنند. با وجود محبوبیت و اهمیت آن، هرگز توافق کاملی در مورد معنای اصطلاح «تامین اجتماعی» وجود نداشته است. اختلاف نظر در مورد معنای آن در ایالات متحده بیشتر است. بسیاری از آمریکایی ها از این اصطلاح فقط برای بیمه سالمندی، بازماندگان و ناتوانی استفاده می کنند. از سوی دیگر، این اصطلاح اغلب نه تنها برای برنامه‌های تأمین اجتماعی دولتی، بلکه مؤسسات خصوصی که به اهداف مرتبط خدمت می‌کنند نیز بکار می‌رود. به تبعیت از رویه جهانی، من «تامین اجتماعی» را نه تنها شامل سیستم فدرال سالمندی، بازماندگان، و بیمه از کارافتادگی می‌دانم، بلکه تمام اشکال دیگر بیمه‌های اجتماعی و انواع کمک‌های عمومی را نیز در بر می‌گیرد. گرچه ترجیح می‌دهم برنامه‌های خصوصی مانند بازنشستگی‌های صنعتی و طرح‌های بهداشتی و رفاهی را نه «تامین اجتماعی»، بلکه فقط نهادهای مرتبط بدانم؛ لازم به تأکید بیشتر نیست که در این مقاله، وظیفه خود را بحث در مورد اهداف برنامه‌های دولتی تأمین اجتماعی قرار داده‌ام.


مفهوم من از اهداف تأمین اجتماعی

همانطور که در مورد معنی اصطلاح «تأمین اجتماعی» اظهارات بسیار متفاوتی وجود دارد، این تنوع در مورد اهداف تامین اجتماعی نیز قابل مشاهده است. من ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر را که در سال ۱۹۴۸ توسط سازمان ملل تصویب شد، دوست دارم: هر کس حق دارد از سطح زندگی مناسب برای سلامت خود و خانواده اش، از جمله غذا، پوشاک، مسکن و مراقبت های پزشکی برخوردار باشد. و خدمات اجتماعی لازم و حق امنیت در صورت بیکاری، بیماری، از کارافتادگی، بیوه شدن، کهولت سن یا سایر کمبودهای معیشتی در شرایطی که خارج از اختیار اوست.

این بیانیه تأمین اجتماعی را با رفاه فرد و خانواده اش مرتبط می کند. هدف اساسی در تامین اجتماعی، اطمینان از ضروریات اقتصادی برای همه افراد در وقوع حوادث شخصی زندگی است که در صورت عدم وجود چنین حمایتی. منجر به کمبود و رنج و در موارد شدید، گرسنگی و مرگ برای تعداد زیادی می شود.

این بدان معنا نیست که دولت باید مسئولیت کامل حمایت همه مردم را بر عهده بگیرد. این ممکن است در یک ملت کمونیستی مطلوب تلقی شود، اما در یک جامعه آزاد نه. مسئولیت کامل دولتی در قبال حمایت، کنترل دولتی بر تخصیص همه درآمدها را به همراه دارد که به طرفداری، فساد و استبداد منجر می شود. تأمین اجتماعی در همه زمان‌ها حمایت کامل نیست، بلکه به ملزومات زندگی در شرایطی است که خارج از کنترل فرد است. هدف تامین اجتماعی تامین درآمد کافی برای استاندارد زندگی قابل قبول بدون توجه به اینکه ذینفع چه انجام می‌دهد، نیست. مسئولیت حمایت او و خانواده اش در درجه اول بر عهده فرد است. تأمین اجتماعی بر این فلسفه استوار است که هرکس باید نهایت تلاش خود را به کار گیرد و بر این فرض استوار است که در همه شرایط عادی اکثر افراد، حداقل در طول سال های پربار زندگی، قادر به تأمین هزینه های خود و خانواده خود هستند. تأمین اجتماعی تنها در موارد احتمالی شخصی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر برشمرده شده است، به عنوان «بیکاری، بیماری، ناتوانی، بیوه شدن، کهولت سن و سایر فقدان درآمد در شرایطی که خارج از کنترل اوست» وارد عمل می شود.

تامین اجتماعی به ملزومات رفاه اقتصادی - با «غذا، پوشاک، مسکن و مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری» توجه دارد. تامین اجتماعی مراقبت را به شیوه ای که ذینفع و خانواده اش به آن عادت داشته اند، در نظر نمی گیرد. این سازمان به دنبال تامین تجملات یا حتی تمام امکانات رفاهی یک جامعه پیشرفته نیست، بلکه تنها به دنبال درآمدی است که برای زندگی مطابق با استانداردهای مورد تایید اجتماعی کافی باشد.

معنای این از نظر دلار و سنت با کشور و زمان متفاوت است. در بسیاری از کشورها، این درآمد به سختی برای حفظ جسم و روح در کنار هم کافی است. در یک اقتصاد ثروتمند و مترقی، مانند اقتصاد ایالات متحده، حداقل درآمد کافی، مطابق با استانداردهای مورد تایید اجتماعی، بیش از درآمد معیشتی است. یک ایده بنیادی آمریکایی - قوی ترین توجیه برای نظام کسب‌وکار آزاد (Free enterprise) ما - امکان و مطلوبیت بهبود مستمر استانداردهای زندگی است. ما به طور کلی، تولید فزاینده داشته ایم و انتظار داریم همچنان تولید داشته باشیم، و بخشی از آرمان دموکراتیک ما این است که همه آمریکایی ها باید در مزایای پیشرفت سهیم باشند. این شامل فقرا و همچنین افراد مرفه و ثروتمند می شود. آنها نیز باید از استاندارد زندگی آمریکایی برخوردار باشند که بسیار بالاتر از حد معیشتی باشد. ممکن است در رکود بزرگ دهه 1930، اقتصاد ما توان پرداخت برنامه تامین اجتماعی آزادتر از 30 دلار در ماه را نداشته باشد، که میانگین تقریبی خانواده‌های تحت امداد بود. امروزه، با توجه به اقتصاد بسیار مولد ما و کاهش قدرت خرید دلار، برای پاسخگویی به آزمون «استاندارد زندگی مورد تایید اجتماعی»، رقم بسیار بالاتری از دلار مورد نیاز است. اما امروزه و در آینده قابل پیش‌بینی، تامین اجتماعی در ایالات متحده تنها می‌تواند حداقل درآمد کافی برای استاندارد زندگی سازگار با مفاهیم رایج نیازها و امکانات را فراهم کند.

تأمین چنین حداقل درآمد ضروری به عنوان محافظت در برابر بدترین پیامدهای اقتصادی مخاطرات شخصی زندگی، به نظر من، هدف تأمین اجتماعی است. بهترین محافظت ممکن در برابر خطرات شخصی زندگی، پیشگیری از وقوع آنهاست. اما این هرگز به طور کامل انجام نشده است و تا حدی غیرممکن است. برخی از اتفاقات شخصی زندگی، به عنوان مثال کهولت سن، بخشی از دایره زندگی است. برخی دیگر تا حدی قابل پیشگیری هستند، حوادث و برخی از علل بیکاری نیز قابل پیشگیری هستند و در صورت امکان باید از آنها پیشگیری کرد. اما آنها اتفاق می افتند و عواقب وحشتناکی برای فرد و خانواده و همچنین جامعه دارند. بنابراین حداقل درآمد جایگزین برای دستمزد و سایر درآمدها بسیار ضروری است.

تامین اجتماعی در جامعه امروزی کارکردهای مهمی دارد. اما این یک نوشدارو یا درمان کننده نیست. این همه آن چیزی نیست که به ما یک اقتصاد رو به بهبود ارائه دهد. این جایگزینی برای افزایش بهره‌وری نیست. بلکه بهره‌وری اقتصاد محدودیتی است برای آنچه می توان از طریق تامین اجتماعی انجام داد. تأمین اجتماعی ممکن است تا حدودی نیاز به خیریه و کارهای اجتماعی را کاهش دهد، اما بیشتر وظایفی را که باید انجام دهند تغییر می دهد. تامین اجتماعی تمام نیازهای اقتصادی فرد را برآورده نمی‌کند چه برسد که بخواهیم در مورد نیازهای بالاتر او نظیر نیازهای روانی، اجتماعی و مذهبی او چیزی بگوییم.

اما تامین اجتماعی مهم است و بسیار مهم است. این همه به نفع ماست که برای اقتصادی باثبات برنامه ریزی و تلاش می کنیم که در آن فقر و وابستگی وجود نداشته باشد. اما واقعیت این است که نوسانات زیادی وجود دارد که منجر به بیکاری و ناراحتی بسیاری برای بسیاری از آمریکایی ها می شود. و ما هنوز افراد فقیری داریم که در برابر شدیدترین نیازها به محافظت نیاز دارند. رئیس جمهور، فرانکلین دی. روزولت در دههٔ ۱۹۳۰ اغلب به «یک سوم مردم آمریکا دچار سوء تغذیه، بی‌سرپناهی، و بی‌لباسی» اشاره می‌کرد. لکن از آن زمان و طی ۲۵ سال گذشته، به طور قابل توجهی از درصد آمریکاییان دچار نیاز شدید کم شده است؛ اما هنوز یک ششم تمام خانواده‌های ما در گروه درآمدی هستند که درآمدهای پولی کمتر از دو هزار دلار در سال دارند و نزدیک به نیمی از همین مقدار، با درآمد کمتر از سه هزار دلار در سال وجود دارند. در گروه دوم بسیاری از افرادی هستند که به طور کامل از خود حمایت می کنند، مگر زمانی که بیماری جدی یا فاجعه ای مشابه، به برخی از اعضای خانواده برسد. در گروه قبلی، یعنی یک ششم تمام آمریکایی‌هایی که درآمد پولی کمتر از دوهزار دلار در سال دارند، اکثریت آنها در صورت بروز هر یک از موارد احتمالی زندگی، زیر خط حمایت کامل قرار دارند. در این گروه تعداد زیادی از جوانان وجود دارند که می توان انتظار داشت درآمدشان بعداً افزایش یابد، همچنین بسیاری از افراد مسن و بسیاری از خانواده هایی که سرپرست آنها یک زن است. همچنین درصد بالایی از تمام خانواده های مهاجر و همه خانواده های گروه های اقلیت. بهبود شرایط کسب و کار تا حدودی درصد کل جمعیت را در این گروه های کم درآمد کاهش داده است، اما هنوز میلیون ها نفر هستند.

مخاطراتی که نهادهای تامین اجتماعی برای محافظت در برابر عواقب اقتصادی آن‌ها طراحی شده اند، در طول زندگی رخ می دهند و بسیار بزرگ هستند. درصد زیادی از همه کودکان در خانه های فقرا به دنیا می آیند و چندین میلیون فرزند ما در خانواده هایی بدون نان آور عادی زندگی می کنند. حوادث صنعتی باعث از دست دادن روزهای کاری بسیار بیشتر از اعتصابات می شود. میانگین بیماری غیر شغلی برای کارگران ما شش یا هفت روز در سال است. و ده درصد از مردم بیش از نیمی از کل هزینه های بیماری را دارند، در حالی که حدود دو درصد هزینه های مراقبت پزشکی در هر سال بیش از هزار دلار است. در مجموع حدود سه میلیون آمریکایی که هنوز ۶۵ سال ندارند، به طور دائم و کامل از کار افتاده اند. تعداد و درصد افراد بالای ۶۵ سال به طور مداوم در حال افزایش است، و در حالی که بسیاری از «افراد مسن جوان‌تر» (Younger old people) هنوز شاغل هستند، سالمندی برای اکثر آنها دوره ای است با کاهش شدید درآمد و توقف همه درآمدها. و پیری دوره ای از زندگی است که برای افرادی که به آن سن می رسند، به طور متوسط حدود سی درصد از کل زندگی آنها است. این دوره به قدری طولانی است که فردی که از ۶۵ سالگی به بعد خواهان صد دلار در ماه است باید در آن سن به طور متوسط پانزده هزار دلار برای یک مرد و نزدیک به هجده هزار دلار برای یک زن جمع آوری کند. حتی مرگ، در حالی که به نوعی پایان نگرانی های اقتصادی فرد است. اغلب به معنای پریشانی اقتصادی برای وابستگانش است.

یک جامعه متمدن و مسیحی باید حداقل درآمد لازم را برای همه اعضای خود فراهم کند. ما نمی توانیم افراد سالخورده و ناتوان را به اتاق های گاز محکوم کنیم و بگذاریم بدبختان و فقرا در بدبختی بمیرند. چنین سیاست غیرانسانی ناقض تمام اصول دین و اخلاق است. علاوه بر این، توده های فقیر به طور مسالمت آمیز از گرسنگی نمی‌میرند. ناکامی در بیمه کردن ضروریات زندگی، حداقل برای همه مردم، کمونیسم و انقلاب را به وجود می آورد. ملاحظات حفظ خود، و همچنین قانون بالاتر، حکم می کند که همه مردم باید از حداقل درآمدی که برای استاندارد زندگی تایید شده کافی است، در برابر وقوع همه حوادث شخصی زندگی خارج از کنترل فرد، تضمین شود. این به وضوح یک تعهد جامعه است. جامعه و دولت مترادف نیستند. اما، در یک دولت سکولار، دولت باید مسئولیت اصلی بیمه کردن حداقل درآمد لازم را در صورت وقوع خطرات شخصی بر عهده بگیرد.


دیدگاه های دیگر در مورد اهداف تأمین اجتماعی

بیانیه اهداف تامین اجتماعی که ارائه کردم به خوبی با اهداف مطرح شده توسط قهرمانان اصلی تامین اجتماعی در سراسر جهان مطابقت دارد. اما اگر تصدیق نکنم که دیدگاه های دیگر از حمایت گسترده ای برخوردارند، شما را گمراه خواهم کرد.

در میان کسانی که زمان را به عقب برمی گردانند یا حداقل تأمین اجتماعی را در محدوده فعلی آن محدود می کنند، دو دیدگاه در مورد جایگاه مناسب آن غالب بوده است. یکی از اینها این است که دولت نباید کاری را که داوطلبانه انجام می شود انجام دهد. با این دیدگاه، این منتقدان دست راستی بر این باورند که آنچه اغلب «موسسات تأمین اجتماعی خصوصی» نامیده می‌شود، مانند بیمه‌های درمانی داوطلبانه و مستمری‌های صنعتی، بسیار بر برنامه‌های دولتی ارجحیت دارند. آنها هزینه های بالای سربار برنامه های خصوصی را نادیده می گیرند و بدتر از آن، آنها را جایگزین کامل برنامه های دولتی می دانند؛ اگرچه بسیاری از کسانی را که بیشتر به حمایت نیاز دارند را پوشش نمی دهند. این ترجیح برای اقدام داوطلبانه و برای سرمایه گذاری خصوصی ریشه های عمیقی در تفکر آمریکایی دارد و کاملاً خالی از لطف نیست. برنامه های خصوصی و دولتی هر دو حوزه مناسب خود را دارند و مکمل یکدیگر هستند. برنامه های عمومی برای تضمین حداقل حفاظت لازم برای همه آمریکایی ها در برابر بدترین پیامدهای اقتصادی خطرات شخصی زندگی مورد نیاز است. برنامه های خصوصی در خدمت هدف اجتماعی مطلوب تکمیل نهادهای عمومی تامین اجتماعی است. آنها این کار را به ویژه برای کارگرانی که صنعت در قبال آنها تعهدات ویژه ای دارد، با ارائه معامله ای بهتر از آنچه برای کل جمعیت ممکن است انجام می دهند.

سایر منتقدان «جناح راست» تأمین اجتماعی دامنه آن را به کمک های عمومی و توانبخشی حرفه ای محدود می کنند. آنها فاقد احساس انسانیت نیستند و به افراد نیازمند کمک می کنند. اما آنها برنامه های بیمه اجتماعی را حذف می کنند و اصطلاح «بیمه» را به چندین نوع بیمه خصوصی اختصاص می دهند. تا حدودی مشابه این دیدگاه است که تلاش اصلی که دولت باید انجام دهد بازگرداندن قربانیان مخاطرات شخصی زندگی به خودحمایتی (Self-support) باشد.

هر دوی این دیدگاه ها تأثیر زیادی در توسعه تأمین اجتماعی در ایالات متحده داشته اند. شرکت های بیمه خصوصی در تاریخ بیمه سالمندی، بازماندگان و از کارافتادگی نقش زیادی داشته اند. برنامه های کمک های عمومی در ایالات متحده بیش از هر جای دیگری توسعه یافته است، در حالی که ما در بیمه اجتماعی از کشورهای انگلیسی زبان و بیشتر کشورهای اروپای غربی عقب هستیم. توانبخشی حرفه ای برنامه مطلوب تامین اجتماعی در دولت فعلی بوده است.

بازگرداندن قربانیان خطرات شخصی زندگی به حداکثر میزان ممکن برای حمایت از خود، مطمئناً به نفع عموم است. اما به هیچ وجه همه این قربانیان دارای چشم انداز خوبی برای توانبخشی نیستند. کمک های مردمی نیز ضروری است، حتی زمانی که برنامه های بیمه اجتماعی خوبی وجود دارد. اولین مسئولیت دولت این است که نیازهای شدید (Dire needs) مردم را بدون وسایل معیشتی دیگر و بدون پرسیدن سؤالات زیاد در مورد دلایل این وضعیت برآورده کند. اما آماده‌سازی پیشرفته و روش‌های بودجه‌بندی‌شده برای تأمین هزینه‌های وقوع خطرات شخصی زندگی، هر زمان که بتوان از آنها استفاده کرد، به وضوح مطلوب است. بنابراین توسل گسترده به اصل مشارکتی، نه صرفاً برای کاهش هزینه‌ها، بلکه برای حفظ کرامت انسانی بهتر است. نظر من این است که باید به هزینه‌ها توجه کرد، اما این مفهوم را رد می‌کنم که آنچه باید از طریق تأمین اجتماعی انجام شود باید صرفاً بر اساس هزینه‌ها باشد.

برخی از حامیان تامین اجتماعی و گسترش آن نیز نسبت به اهداف آن دیدگاه های متفاوتی با آنچه عرض کردم دارند. در این میان بسیاری از اقتصاددانان کینزی وجود دارند که به تأمین اجتماعی از نقطه نظر هزینه ها و مخارج کلانی که متضمن آن است نگاه می کنند. آنها در این هزینه ها و مخارج ابزار قدرتمندی برای کنترل سطح عمومی کسب و کار می بینند. علاقه آنها به تامین اجتماعی به جای اینکه در نیازهای اقتصادی فردی و خانوادگی باشد، در تاثیرات کلی آن بر اقتصاد است.

دیدگاه رادیکال تری که هدف اساسی تامین اجتماعی را توزیع مجدد درآمد می داند، مرتبط است. مرحوم آبراهام اپستاین، یکی از پیشگامان پیشروی در پیشبرد تأمین اجتماعی، اغلب می‌گفت که بیمه اجتماعی هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه شامل وجوه تامین‌شده توسط دولت باشد و به توزیع مجدد درآمد کمک کند. برخی از بازتوزیع درآمد بدون شک در همه برنامه های تامین اجتماعی دخیل است. با این حال، همانطور که من می بینم، این تنها یکی از نتایج آن است، نه هدف اصلی آن.

بیانیه ای با صدای کمتر رادیکال در مورد اهداف تامین اجتماعی این است که به دنبال حفظ قدرت خرید قربانیان مخاطرات زندگی است. تا حدودی این یکی از اثرات پرداخت‌های تامین اجتماعی است، اما همه این پرداخت‌ها کمتر از زیان‌های متحمل شده است. میزان حفظ قدرت خرید یکی از بهترین محصولات جانبی تامین اجتماعی است اما هدف اصلی آن نیست.

تئوری بسیار متفاوت و غیرقابل تطبیق با مفاهیم تأمین اجتماعی است که من ارائه کردم، نظریه ای است که می توان آن را «دستی یا بابانوئل» (Hand-out or Santa Clause) نامید. [منظور از دستی، پول دستی یا بخشش است؛ نظیر بخشش‌هایی که بابانوئل انجام می‌دهد.] این دیدگاهی است که در تامین اجتماعی چیزی به جز اندازه مزایا اهمیت چندانی ندارد. هزینه ها یا به کلی نادیده گرفته می شوند یا به آرامی کنار گذاشته می شوند. برعکس، این دیدگاه در ایالات متحده حاکم است که هزینه ها را باید در کنار منافع در نظر گرفت. نمی توان بیش از مبلغی که از طریق مشارکت یا حق بیمه (که در این کشور «مالیات تامین اجتماعی» نامیده می شود) به عنوان مزایا پرداخت کرد.

تمامی بیانیه های اهداف تامین اجتماعی که ذکر کردم پشتوانه قابل احترامی دارد. بسیاری حاوی عناصر حقیقت هستند. اما معتقدم دیدگاه هایی که ارائه کرده ام با توسعه واقعی تامین اجتماعی در این کشور بهتر است.


نیاز به بهبود در تأمین اجتماعی

این که هیچ چیز انقلابی یا حتی رادیکالی در مورد تامین اجتماعی وجود ندارد، زمانی به وضوح نمایان می‌شود که شخص متوجه شود که پرداخت‌های تامین اجتماعی به طور متوسط چقدر ناچیز است - اگرچه در ایالات متحده بیش از هر کشور دیگری است. در پایان آخرین سال مالی (ژوئن ۱۹۵۸) حداکثر مزایا بالقوه سنی قابل پرداخت به یک کارگر بازنشسته و کاملاً بیمه شده ۱۰۸٫۵۰ دلار در ماه بود. اما تنها یک درصد از تمام افراد سالمند حداکثر دریافت کردند. میانگین پرداخت ها کمتر از ۶۶ دلار در ماه و پرداخت‌های جدید ۷۴ دلار در ماه بود. اصلاحیه های قانون تامین اجتماعی در سال ۱۹۵۸ مزایای امنیت سالمندی را هفت درصد افزایش داد. پس از یکم ژانویه، میانگین مزایای پیری کارگران بازنشسته ممکن است به ۷۵ دلار در ماه نزدیک شود. مزایای بازماندگان و افراد تحت تکفل تنها کمی بیش از نیمی از مزایای کارگران بازنشسته است. مزایای بیمه بیکاری کمی بزرگتر است، اما، مطمئنا، مجلل نیست. میانگین آنها در پایان ژوئن ۳۰٫۸۰ دلار در هفته بود که معادل کمی بیش از ۱۳۰ دلار در ماه است. پرداخت غرامت کارگران در برخی ایالت ها بیشتر از غرامت بیکاری و در برخی دیگر کمتر است. متوسط پرداخت‌های ماهانه تحت تمام برنامه‌های کمک‌های دولتی به غیر از کمک به کودکان تحت تکفل در حدود شصت (دلار) است. کمک به کودکان وابسته کمتر از ۳۰ دلار در ماه برای هر گیرنده است.

تعداد کمی از شما فکر می کنید که این میانگین مزایا از حداقل درآمد لازم برای یک استاندارد زندگی آمریکایی در صورت وقوع خطرات شخصی زندگی فراتر می رود، که به اعتقاد من اطمینان از آن هدف تامین اجتماعی است. همانطور که من می بینم، سطح مزایا باید به طور متوسط افزایش یابد تا به این استاندارد در همه برنامه های تامین اجتماعی ما نزدیک شود. میانگین مزایای بازنشستگی صد دلار در ماه باید در آینده ای نه چندان دور قابل دستیابی باشد. حداقل افزایش مزایای بیوه‌گان و توسعه کمک هزینه واقعی افراد تحت تکفل در سیستم بیمه سالمندی ما به همان اندازه مهم است. در بیمه بیکاری، حداکثر مزایا باید به نصف میانگین دستمزد رایج در صنعت افزایش یابد. نیمی از درآمد معمولی هدف اولیه غرامت بیکاری بود، اما حداکثر اکنون در اکثر ایالت ها بسیار کمتر است. به طور مشابه، تقریباً تمام مزایای غرامت کارگران باید به سمت بالا بازنگری شود.

اما افزایش مزایا به هیچ وجه تنها چیزی نیست که باید از طریق بهبود برنامه های تامین اجتماعی موجود انجام شود. هیچ یک از این برنامه ها برای همه کسانی که باید تحت پوشش خود باشند اعمال نمی شود. بسیاری از شرایط حاکم بر واجد شرایط بودن، بی جهت محدود کننده هستند و مدیریت آنها بی جهت سخت است. به جز پیشنهادهایی برای فدرال‌سازی بیمه بیکاری یا به‌عنوان یک جایگزین، پذیرش استانداردهای فدرال برای حاکمیت این شکل از بیمه اجتماعی، در مورد مطلوب بودن تغییرات در این راستا اختلاف نظر زیادی وجود ندارد، اما در واقع باید این استانداردها باقی بمانند تا بهبودها انجام شود، به جای اینکه صرفاً به آنها رضایت شفاهی بدهید.

بسیار بحث برانگیزتر ایجاد اشکال تامین اجتماعی است که ما اکنون نداریم. مهمترین آنها بیمه درمانی اجباری است. ما غرامت نقدی بیماری را در چهار ایالت و برای کارکنان راه‌آهن مقرر کرده‌ایم، اما این قوانین کمتر از یک سوم کارگران کشور را پوشش می‌دهند. علاوه بر این (به جز بیمه بیمارستان در کالیفرنیا) آنها هیچ گونه محافظتی در برابر هزینه های مراقبت پزشکی که در مجموع تقریباً دو برابر زیان دستمزد و درآمد ناشی از بیماری های غیر شغلی است، ارائه نمی دهند. ما گسترش بسیار زیادی در زمینه بیمه درمانی داوطلبانه داشته ایم؛ اما، با گذشت سالها، شک و تردید بیشتر می‌شود که آیا روش های داوطلبانه برای محافظت لازم در برابر این خطر که در زمان‌هایی غیر از افسردگی عمیق، احتمالاً فقر و وابستگی بیشتری نسبت به سایرین ایجاد می کند، کافی است یا خیر. میلیون ها آمریکایی وجود دارند که به هیچ وجه بیمه درمانی داوطلبانه ندارند، و حمایت از کسانی که چنین سیاست هایی دارند اغلب ناکافی است. امروزه فقط کمی بیش از ۴۰ درصد از کل هزینه های مراقبت های بیمارستانی به بیماران توسط بیمه تامین می شود و کمتر از 20 درصد هزینه های جراحی و پزشکی! باید توجه کرد.

بیمه درمانی اجباری، ارائه محافظت در برابر هر دو خطر مرتبط با بیماری – هزینه‌های مراقبت های پزشکی از همه نوع و از دست دادن درآمد ناشی از بیماری - تقریباً در همه کشورهای پیشرفته غیر از ایالات متحده وجود دارد (به جز کشورهایی که دارای سیستم های کامل مراقبت های پزشکی عمومی را ایجاد کرده‌اند). سال هاست که مخالفان بیمه درمانی اجباری می گویند که بیمه درمانی داوطلبانه به زودی گسترش خواهد یافت تا حمایت رضایت بخشی از تقریباً همه آمریکایی ها ارائه شود. پیشرفت با روش های داوطلبانه حاصل شده است، اما فقط تا حدی که نشان داده شده است. بسیاری از کسانی که بیشتر به حمایت نیاز دارند یا بیمه درمانی ندارند یا بیمه بسیار محدود و ناکافی دارند. مطمئناً زمانی فرا می رسد که یا باید مشکل حمایت از هزینه های سنگین مراقبت های پزشکی را از طریق بیمه اختیاری حل کنیم یا باید به بیمه اجباری سلامت برسیم یا عملاً مراقبت های پزشکی را کامل کنیم.

من آخرین جایگزین را نیز درنظرگرفته‌ام – یعنی مراقبت های پزشکی عمومی، بر اساس مدل انگلستان- زیرا ما به سرعت در آن جهت حرکت کرده ایم. اکنون 30 درصد از کل هزینه های مراقبت های پزشکی در این کشور از محل وجوه مالیاتی تامین می شود. این درصد به سرعت در حال افزایش بوده است. با رد کردن بیمه درمانی اجباری با فریاد «پزشکی اجتماعی‌شده» (Socialized medicine)، ما با سرعت به سمت پزشکی اجتماعی شده در قالب مراقبت های پزشکی دولتی تحت حمایت مالیات حرکت کرده ایم.

من می دانم که بیمه درمانی اجباری را نمی توان با وجود مخالفت انجمن پزشکی آمریکا و ترجیح قوی آمریکا برای اقدام داوطلبانه ایجاد کرد. به نظر می رسد که به جای در نظر گرفتن تابو بیمه درمانی اجباری، به افزایش مراقبت های پزشکی عمومی تحت حمایت مالیات ادامه دهیم. عاقلانه ترین راه ممکن است این باشد که یک سیستم ملی کامل بیمه درمانی اجباری را هدف گذاری نکنیم، بلکه مکمل بیمه درمانی داوطلبانه توسط یک برنامه دولتی بیمه بیمارستانی برای ذینفعان سالمندی و بیمه هزینه های پزشکی عمده باشد، همانطور که سناتور داگلاس پیشنهاد کرده است. و ما، به وضوح، باید غرامت نقدی بیماری را در همه ایالت ها داشته باشیم، که اکنون تنها در چهار ایالت و برای کارگران راه آهن ارائه می شود. هر برنامه یا برنامه‌ای که ما ممکن است طرفدار آن باشیم، به نظر من واضح است که دیگر نمی‌توانیم راضی باشیم که اقدام داوطلبانه مشکل حفاظت کافی را حل کند. در برابر پیامدهای بیماری های غیر شغلی به نظر می رسد حتی دورتر از بیمه درمانی اجباری، ایجاد کمک هزینه خانواده یا فرزندان باشد. این نهاد در نزدیک به چهل کشور، از جمله اکثر کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین، و همچنین در همسایه پررونق ما در شمال، کانادا، وجود دارد. در ایالات متحده، علاقه به کمک هزینه های خانواده تا حد زیادی به افراد رفاه کاتولیک محدود شده است. خیلی باید دربارهٔ منافع آن صحبت شود.

کمک هزینه های خانواده کمک هایی را برای حمایت از همه کودکان فراهم می کند. در برخی کشورها این کمک ها از صندوق های تامین اجتماعی می آید. در جای دیگر، از خزانه داری کل. این پرداخت‌ها همیشه کمتر از حمایت کامل بوده و جزو درآمد مشمول مالیات خانواده های دریافت کننده محسوب می‌شود، به طوری که ثروتمندان بخش قابل توجهی از کمک های بلاعوض را به خزانه برمی گردانند. لرد بیوریج، که انگلستان به توصیه او کمک هزینه کودکان را در نظر گرفته است، گفته است که کمک هزینه کودکان سنگ اصلی تامین اجتماعی واقعی است. از نظر اقتصادی، فرزندان منبع هزینه برای خانواده خود هستند. بیشتر کودکان در خانواده‌های بزرگسالان جوان‌تر متولد می‌شوند که درآمد آنها کمتر از میانگین همه خانواده‌ها است. درصد زیادی از همه کودکان در خانه های فقرا به دنیا می آیند. در این رابطه به شما یادآوری می کنم که یک ششم کل خانواده های آمریکایی اکنون درآمد سالانه کمتر از 200 دلار دارند و در میان آنها خانواده های جوان تر نیز وجود دارند. کمک هزینه عائله مندی والدین را از تکلیف حمایت از فرزندانشان ساقط نمی کند. بار اصلی حمایت از کودکان همچنان بر دوش آنهاست. اما کمک هزینه خانواده ممکن است به معنای شیر برای نوزادانی باشد که در غیر این صورت آن را نداشتند. و در کانادا، کمک هزینه خانواده به معنای بهبود حضور در مدرسه است که، به طور کلی، شرط دریافت کمک هزینه برای کودکان در سن مدرسه است.

این ادعا مطرح شده است که کمک ما به فرزندان تحت تکفل و معافیت فرزندان از مالیات بر درآمد، همان کمک هزینه عائله مندی است و آن را غیرضروری می کند. با این حال، کمک های ما به فرزندان تحت تکفل فقط به خانواده هایی می رسد که نان آور معمولی ندارند، پدر مرده، از کار افتاده یا طلاق گرفته، یا فرار کرده است. کودکان در چنین خانواده هایی معمولاً نیازمند هستند، اما بسیاری از کودکان نیازمند دیگر نیز هستند که واجد شرایط کمک به کودکان تحت تکفل نیستند. و معافیت مالیات بر درآمد فرزندان فقط به نفع خانواده هایی است که دارای درآمد مشمول مالیات هستند. این کودکان در فقیرترین خانواده ها هستند که بیشتر به کمک نیاز دارند.


نتیجه‌گیری

دیدگاهی که من در مورد اهداف تامین اجتماعی ارائه کردم، دیدگاهی محافظه کارانه است. به تأمین اجتماعی به عنوان یک درمان برای همه ناخوشی های اقتصادی یا حتی اکثریت آنها نگاه نمی کند. این دیدگاه، اهداف فوری تأمین اجتماعی را به تضمین حداقل درآمد ضروری مطابق با نظرات و استانداردهای رایج آمریکایی، در صورت وقوع خطرات شخصی فوری زندگی محدود می کند. من از عوارض جانبی تامین اجتماعی غافل نیستم که بسیاری از آنها در ارتباط با مشکلات دیگر مفید هستند. اما من توجه را بر روی هدف اصلی متمرکز می کنم. من این کار را انجام می‌دهم زیرا ما هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن داریم تا به این هدف ولو به‌شکل محافظه‌کارانه، عمل کنیم. ما در راستای دستیابی به تأمین اجتماعی پیشرفت قابل توجهی داشته ایم. ما باید پیشرفت بیشتری داشته باشیم.