طراح محصول حاضر، وبلاگنویس غایب.
ابزارگرایی، مشکل این روزهای طراحان
طراحان محصول، رابط کاربری و تجربه کاربری این روزها به فیگما وابسته شدهاند، در این مقاله مشکلات این موضوع را بررسی میکنیم.
نویسنده در این مقاله از کلمهای به اسم figmaism استفاده میکند که در حقیقت به معنی وابسته بودن به فیگما (یا در نگاهی بزرگتر وابستگی به یک hard-skill) است. از آنجایی که این روزها دغدغه شخصی من یادگیری مهارتهای نرم و سخت الزامی برای یک طراح است که در مقاله قبلی هم بعضی از آنها را یادآوری کردم، باید بگویم که عنوان این مقاله من را جذب کرد، با خواندن این مقاله به نتیجهگیری خاصی نمیرسیم و تنها میخواهیم این مسئله را باز کنیم و جرقه فکر کردن درباره وابستگی طراح به ابزار را در طراحان کمتجربهتر بزنیم.
اولین باری که به صورت خیلی دقیق و با نگاهی عمیق کلمهی دیزاین را وارسی کردم، بعد از خواندن مقاله صحبتی با طراحان از شایان مهردوست بود. بعد از آن مطلب که ۶ سالی از آن میگذرد نگاه من به دیزاین از یک طراح کمتجربه که سعی در expert شدن در استفاده از ابزارها، جمع کردن تمامی منابع پولی و رایگان بدردنخور مثل فونت و آیکن و ایلاستریشنها و... داشت به یک طراح کمتجربه که کمی سعی در حل مشکل کاربران دارد عوض شد.
از همین رو توصیه میکنم اول مطلب بالا را بخوانید و بعد ادامهی این نوشته را دنبال کنید.
در ابتدا باید بگویم که حرفهای بودن در یک نرمافزار و یادگیری زیر و بم آن هیچ مشکلی ندارد و اتفاقا یک مزیت عالی به حساب میآید و یک طراح حرفهای (سنیور یا هر عنوان دیگری) باید ابزارها را بشناسد و از پتانسیلهای آنها در امر طراحی استفاده کند.
با این حال، در حالی که ۹۰ درصد از محتوایی که درباره طراحی UX در LinkedIn/Twitter منتشر میشوند بر روی مهارتهای بصریها، Figma و دیزاین سیستمها تمرکز دارند، در هنگام استخدام طراح UI، محصول و تجربه کاربری، شرکتها اصلا به این موضوعات توجه نمیکنند و مهارتهای حل مسئله شما را به چالش میکشند.
برای مثال در اکثر فرایندهای استخدام در ایران، ابتدا جلسهای با طراح محصول/راهبر طراحی شرکت برای شما تنظیم میشود که به صورت گپ و گفت درباره پروسههایی که در طراحی طی میکنید، ابزارهایی (نرمافزار یا تکنیکها) که در یکی از پروژههای قبلی خود استفاده کردهاید و به صورت کلی درباره تجربههای قبلیتان صحبت میکنید.
در مرحلهی بعدی، برای شما یک تست حل مسئله محصولی تنظیم میشود و در اکثر شرکتها (طبق تجربهی خود من) طراحی UI کمترین چیزیست که در این تست به آن اهمیت میدهند، نحوه تفکر شما نسبت به مسئله، نحوه پرزنتتان و راهحل نهاییتان همه چیز درباره شما را نشان میدهد.
خب پس چرا ما ۹۰ درصد اوقات درباره دیدن محتوایی هستیم که اصلا بدرد ما نمیخورد؟ (یا کمتر بدرد میخورد)
چند دلیلی که نویسنده مقاله میگوید:
- پستهای کوتاهتر، بازخورد بهتری میگیرند — محتواهای بصری زیبا، کوتاه و کارآمد سطحی در شبکهّای اجتماعی بازخورد بهتری نسبت به محتواهای طولانی میگیرد، این بازخورد انقدر زیاد است که دیزاینرها اکثرا فکر میکنند که شاید با دنبال نکردن این موارد درحال از دست دادن چیزی هستند. اگر درباره این اثر روانشناسی اطلاعاتی ندارید، این مقاله از forbes را بخوانید.
- هدف قراردادن طراحان تازهوارد — تولید کنندگان محتوا در اکثرا مواقع طراحان تازهکار یا افرادی که مایل هستند وارد این حوزه شوند را هدف قرار میدهند زیرا این افراد به دلیل نداشتن آگاهی، توجهشان سادهتر به موضوعات جلب میشود و این نرخ engagement را بالا میبرد، از همین رو این امار و ارقام عجیب و غریب به یک ترند تبدیل شده و طراحان دیگر هم نیز به بیراهه میکشاند و به اشتباه برداشت این افراد از طراح محصول عوض میشود.
- آدمها به دایرهی امنشان وابستهاند — بعضی اوقات فکر میکنم که وابستگی به فیگما (ابزارها) مثل یک مکانیزم دفاعی برای جلوگیری از رو به رو شدن با کارهای سخت در فرایند طراحی است، قطعا تمرکز روی پیکسلها، پلاگینها و... خیلی راحتتر از درگیری با kpi، متریکها و ارائه راهحلهای محصولی برای مشکلات است.
- ناآگاهی دیزاینرها نسبت به مسیر رشد کاریشان — مسیر مشخصی برای رشد کاری دیزاینرها وجود ندارد، نه تنها دیزاین، بلکه برای تمامی حوزههای میانرشتهای مسیر رشد دقیقی را نمیتوان ترسیم کرد، از این رو در طی این مسیر بارها افراد ممکن است به بیراهه کشیده شوند و مهارتهای فرعی را با اولویت بالا در مسیر یادگیری خود قرار دهند.
حالا با این اوصاف باید چه کار کنیم؟
تا از این دنیای اطلاعات که هر روزه با مقالههای مدیوم، مطالب لینکدین، یوتیوب، کتابها و کنفرانسها پر میشود عقب نمانیم. همانطور که در بالا اشاره شد نمیتوان مسیر شغلی رو برای دیزاین ترسیم کرد اما در زیر مهارتهایی را آوردهایم که از دید بیزینسی ارزشمند هستند.
- پرزنت کردن دیزاین - بارها درباره اهمیت کردن پرزنت کردن در کار شنیده بودم، اما از وقتی که خیلی جدیتر دنبال کار مخصوصا در شرکتهای enterprise رفتم فهمیدم که شاید یکی از مهمترینها بخشهای طراحی پرزنت کردن آن است، توانایی ارائه مسیری که پیموده شده تا به راهحل رسیدید و محصولنهایی چگونه میتواند نیاز کاربر را رفع کند را یاد بگیرید.
- منتورینگ دیگر طراحان/داشتن منتور - اشتراک دانش با دیگران، باعث یادگیری خود فرد میشود، با منتورینگ و راهنمایی دیگران و همچنین مشورت گرفتن از دیگران از biasهای ذهنیتان فاصله بگیرید و همچنین دامنهی دانش خودتان را افزایش بدهید.
- بازخورد مفید - در شروع کار در جلسات همیشه سعی میکردم حرفی برای گفتن داشته باشم تا شاید بیشتر در چشم باشم ولی الان وقتی حرفی برای گفتن نباشه سکوت میکنم و سعی میکنم یاد بگیرم، سعی کنید در مکان و زمان درست بازخورد مفیدی رو نسبت به دیزاین، فرایندها و حتی آدمها بدهید تا به رشد شرکت و افراد کمک کنید.
- بهبود فرایندهای درون سازمانی - به عنوان فردی از تیم که در انجام فرایندهای سازمانی دخیل هست، سعی کنید همیشه به این فرایندها به چشم یک محصول نگاه کرده و مدام به بهبود آنها کمک کنید. درباره بقیه شرکتها و نحوه تفکر و فرایندهای آنها بخوانید و با کمک مدیران و سایر افراد سعی در بهبود فرایندهای درون سازمانی خود کنید، برای مثال فرایندهای استخدام را بازطراحی کنید یا بازیهای اتاق فکر و ایده را درون تیم فرهنگسازی کنید، به نحوه میتوان گفت که باید ایدههای جدید را در سازمان پیادهسازی کنید.
- مسئولیت پذیری - بنظر من یکی از مهمترین شاخصههای یکی فرد حرفهای توانایی اعتماد کردن به او در کارهاست، در کارهایتان مسئولیت پذیر باشید و در بعضی پروژهها با گرفتن تمام مسئولیت، خودتان را به چالش بکشید. پروداکشن و به ثمر نشستن کار، کاری بسیار سخت است، به عنوان طراح خروجی خود را فقط به کانسپتها محدود نکنید.
- درک بیزینس و کار آن - طراح محصول خوب، کسیست که محصول و فرایندها را با دقت درک و یا زندگی کرده باشد، شما برای طراحی یک محصول نیاز دارید با آن محصول زندگی کنید و از ۰ تا ۱۰۰ محصول را بشناسید، از مرحلهی اول تهیه مواد اولیه (در محصولات فیزیکی) تا نحوه توسعه، مدلهای فروش و سودی که هر محصول برای شرکت به ارمغان میاورد،در صورتی که اینها را درک کنید میتوانید به شرکت کمک کنید که بیشتر سود و یا کمتر ضرر کند.
- کشف استعدادها - به شرکت کمک کنید تا آدمهای با استعداد را پیدا کند و فرهنگی بسازید که در آن ادمهای با استعداد پرورش بیابند، در کامیونیتیهای مختلف شرکت کنید و سعی کنید در آنجا با افراد صحبت کنید و استعدادهای افراد را کشف کنید. پرورش یک استعداد برای شرکت نسبتا هزینهی کمتری تا استخدام یک متخصص دارد. میتوانید برای تیم دیزاینتان سایت بسازید، بلاگ بنویسید و مسیری برای رسیدن استعدادها به تیم طراحی کنید.
- مهارت نوشتن و صحبت کردن - زبان، راه ارتباطی ما انسانها با یکدیگر است، اگر نتوانیم خوب حرف بزنیم پس قطعا نمیتوانیم کار خوبی نیز تحویل دهیم، مهارتهای صحبت کردن و نوشتن (داکیومنت کردن) را یاد بگیرید که بتوانید با واحدهای مختلف در شرکت به راحتی ارتباط برقرار کنید
چند نمونه انتشارات خوب فارسی:
مهارتهای بالا، مهارتهایی است که به عنوان یک دیزاینر سنیور/لید میتوانید آنها را یاد بگیرید تا مسیر شغلی هموارتری را در آینده داشته باشید، قطعا این مهارتها کامل نیستند اما بهتر از یاد گرفتن trickهای فیگما در آیندهی شغلیتان به شما کمک میکنند (شاید هم نکنند!؟)، همچنین همه این مهارتها برای افراد تازهکار شاید معنی ندهند اما در ادامهی مسیر شغلیشان به کمبود آنها در کارشان پی خواهند برد.
مقاله اصلی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
بوباست یا کیکی؟ دسته بندی روانشناختی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کی و از کدوم روش تحقیق تجربه کاربر (UX) استفاده کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کیپ چنجلاگ(keep a changelog) چیست؟ و چرا؟