طوفانِ مبارک؟!🌪️🌴
امروز(18مرداد) همهچی یهجور خاص با اتفاقای عجیب و غیرمنتظره پیش رفت .
راستش همیشه از روزایی که روتین نیستن خوشم میاد حس میکنم زندگی یه کم رنگیتر میشه.(البته زندگی تو بلوچستان هرروزش پر از رنگه ).
همین حالوهوای متفاوت باعث شد بالاخره تصمیم بگیرم آلبوم گالریمو کمکم بیارم توی ویرگول. امروز خودش یه شروع خوب شد،بیبهونه بیبرنامه🤗🌴✨☁️

از شب قبل بیدار بودم تا 9صبح نخوابیدم(جغد شبم ) نشسته بودم با یه پادکست آروم .هوا خنک بود و همهچی ساکت مثل یه صحنه از «شهر اشباح»
صبح که شد همه انگار ناپدید شده بودن.

فقط پرندهها و حشرات بیدار بودن . منم مثل نگهبونِ بیصدا مراقب این گوشهی کوچیک از دنیا🤍☀️
(ولی حس میکنم جدیداً باید به این جغدا اضافه کاری بدن تا پاسی از روز چون صبحا هم اکثرا خوابن.صبح خلوت تر از ساعت دو نصف شبه💁)
ساعت نه صبح خوابیدم.
حدودا ساعت یک ظهرمامانم یهبار صدام زد: بیدار شو، ناهار»
بیخیال خوابیدم. ولی بار دوم اومد بالاسرم گفت:«بیدار شو، بارون داره میباره!و من از دلِ خوابِ عمیق با شنیدن اسم بارون همون بارونی که چند روزه براش دعا میکردم همون بارونی که شاید یه کم از خشکیِ ایرانم و گرمای عجیب بلوچستان کم کنه یهو بیدار شدم
داشتم می دویدم بیرون که نورگیر.....!
نورخورشید وهوای صاف...❤️🩹☀️
ای مامان نامرد! از بچگی بارون بهانه ای خوبیه که مارو از جا بکشونه بیرون.
رفتم زیر سایهی نخلا، همونجایی که همیشه میشینم رو به افق. جایی که سکوتش آدمو میبره به عمق فکرهایی که شاید هیچوقت به زبون نمیاد. نشستم و چشم دوختم به این جهان وسیعی که کیلومترها جلوتر گسترده شده بیانتها و آرام🤎💫

از دورابرها رو میدیدم که چند روزه بهخاطر فصل بارونهای موسمی آسمون رو گرفتن ولی با همهی این سنگینی خبری از باریدن نبود. فقط سکوت و انتظار.
وسط اون خلوت دلم رفت سمت ایرانم
به مردم وطنم فکر کردم به روزهای سختی که دارن میگذرونن. کاش حداقل این خاک تشنه نبود کاش بارون میاومد که دل زمین آروم بگیره شاید دل آدمها هم...❤️🩹
سرمو بالا گرفتم یه تکه ابر کوچیک و خاکستری درست بالای سرم بود. اونقدر کوچیک بود که نمیتونست این زمین پهناور رو سیراب کنه

چند دقیقهای نشستم بعد بلند شدم که برم سمت خونه. همون لحظه یهدفعه قطرههای بارون اندازهی کف دست شروع کردن به باریدن. تند و سنگین. آسمون بالاخره بغضشو شکست اونم با تمام قدرت و بیهیچ مقدمهای.
ومن خوشحال آقا مبارک طوفان...!🌪️💃

خیلی سریع بعد تموم شد
این تصاویر پایین شاهکار دو دقیقه باد و بارون موسمی هستن ! باهم ببینیم.

احتمالا چهل ثانیه دیر تر از زیر سایه نخلا بلند میشدم احتمالا این درخت رو من فرود می اومد.دقیقا جای من افتاده بود درخت قشنگم!

و من
با تمام توانِ خستهام
ایستادهام
تا تو را از طوفان عبور دهم
«احمد شاملو »









مطلبی دیگر از این انتشارات
شلخته از تابستان ( و مقداری پاییز)
مطلبی دیگر از این انتشارات
غم از آدمها هنرمند میسازد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
رکود...🍃