دیشب دردامو ریختم تو دریا نهنگا خودکشی کردن...
امروز آواره نیستم ...
چند روزی میشه که در یک فضای کار اشتراکی مشغول به کار شده ام . زمانی که میخواستم برای بازدید بیایم خانمی به من تمام قسمت های فضا رو نشون داد . قسمتی کافه ، غذاخوری ، قسمت مطالعه . و مهم تر از اون بهم نمازخانه ای نشون دادکه گفت میتونی ازش به عنوان استراحتگاه استفاده کنی .
حدود دو هفته میشه که در این مکان مشغول به کار هستم اما برای خودم کار میکنم نه برای قسمت های دیگر .
در این مدت سعی کردم از نمازخانه به عنوان خوابگاهی برای خودم استفاده کنم اما سعی میکنم زیاده روی نکنم . اما چیزی که بیشتر من رو آزار میده اینه که کاش در این دوره ی تحصیل زود تر با اینجا اشنا میشدم . روزهای اول تهویه ی نمازخانه بسیار بار سردی تولید میکرد که نمازخانه تبدیل به یخچال شده بود . یادمه نزدیک صبح کسی بیدارم کرد . اول فکر کردم شک کرده اند به تایم بالای استراحتم اما مردی بود که دیده بود از سرما به خودم پیچیده ام . بهم گفت برو روی اون تشک بخواب . من گفتم نیم ساعت دیگه باید برم سر کار . ولی بهم گفت خب همین نیم ساعت رو برو درست استراحت کن . من رفتم روی تشک و اون دوتا پتو روی من انداخت و بیرون رفت . دیگه هیچوقت ندیدمش اما اگه الان این نوشته رو میخونی خواستم بگم اون روز کار بزرگی کردی واسم که حتی یک نفر در اونجا برام این کارو نکرد و حتی به خودش زحمت نداد پتوی دیگری واسم بیاره . راستی یادم رفت . داخل نمازخانه چند تشک . ملافه . و بالشت هست . بزرگترین چالش من در اینجا استحمام و شستن لباس هست که میدانم که میتونم حلش کنم و حتما از اون قسمت براتون مینویسم .
دیروز داستان عجیبی از اخراج فروشنده ی بوفه ی دانشگاه و جایگزین شدن اون شنیدم .. ماجرا از این قرار بوده که دوتا دختر و پسر وقتی میرن از این فروشنده ی 50ساله ی ما نسیه جنس بردارند و فروشنده اینکار رو نمیکنه این خانوم همراه دوست دوربین به دستش وارد بوفه میشن و خانوم اول خودش رو به دست فروشنده برخورد میده و دوستش هم فیلم رو برای حراست ارسال میکنه . شنیده با اینکه فهمیدن حق با فروشنده بوده اما حراست گفته چون این فیلم در اومده ازش باید بره . و چه راحت یک آدمی که از بی عرضه بودن پدرو مادرش در تربیت رنج میبره یک خانواده رو با بیکار کردن پدرشون آزار میده . توی این داستان همه مقصریم . حتی من.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویاهایت را بکش
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست داشتی چه کاری برات راحت میشد؟ (نویسنده شما هستین)
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانه ویران