عروس دریای خزر

به نام خالق هنر



چشمانت را ببند و بپر .

صخره ها تو را میخواهند .

موج های دریا برایت ساز میزنند .

دریا گشنه است پس خود را تسلیمش کن .

تو عاشق دریا هستی پس تمامش کن و بپر.

مرغا دریا آواز سر میدهند ،

کوسه ها برایت میرقصند .

جشنی در عمق دریاست ، تو قرار است عروس دریا شوی .

ماهی ها ندایت میکنند ،

نهنگ ها مادر میخواهند ،

برو به عمق دریا ، مادر دریا .

هیچ انسانی تو را نمیخواهد .زمین قدر قدم هایت را نمیداند .

تو آن دریا هستی.

ستاره ها دیگر دیدنی نیستند

چون ماهی در آسمان نیست ،

حتی آسمان هم قدر تو را نمیداند .

دیگر هیچ صدایی زیبا نیست ،

تنها صدای توست که نوای آسمانها و زمین بود ،

ولی حالا صدایت آن ماهی هاست .

عروس دریا تو را هیچ کس نخواست ،

اما دریا با ماهی ها ، کوسه و نهنگ ها تو را میخواهند .

چشمانت را ببند و بپر ،

دریا میخواهد صورت نحیفت را نوازش کند .

به صدای باران گوش نده ،

روزی همین باران سیل میشود و تو را میبلعد.

به رد پایت نگاه نکن ،

همین زمین روزی مرداب میشود

و تو را در خود میکشد

گل را زیر پایت له کن ،

روزی همین گل تو را خفه میکند

در دریا نه صدایست ، نه بویت و نه نگاهی ،

تنها سیاهی است ، سیاهی مطلق.

اما آن بالا میان انسان ها

صدا ها ، بو ها و نگاها سیاهی

برایت مرگ آور و طاقت فرسا میشود .

ماهی های دریا میخواهند تو دریا را روشن کنی،

با نگاهت ، صدایت و بوی عطرت ،

عروس دریا.

Zhina