واژگان در شرحِ سکوتِ آدم ها، چه قدر اندک و چه مایه بی بضاعت اند.《محمود دولت آبادی》
عروس دریای خزر
به نام خالق هنر
چشمانت را ببند و بپر .
صخره ها تو را میخواهند .
موج های دریا برایت ساز میزنند .
دریا گشنه است پس خود را تسلیمش کن .
تو عاشق دریا هستی پس تمامش کن و بپر.
مرغا دریا آواز سر میدهند ،
کوسه ها برایت میرقصند .
جشنی در عمق دریاست ، تو قرار است عروس دریا شوی .
ماهی ها ندایت میکنند ،
نهنگ ها مادر میخواهند ،
برو به عمق دریا ، مادر دریا .
هیچ انسانی تو را نمیخواهد .زمین قدر قدم هایت را نمیداند .
تو آن دریا هستی.
ستاره ها دیگر دیدنی نیستند
چون ماهی در آسمان نیست ،
حتی آسمان هم قدر تو را نمیداند .
دیگر هیچ صدایی زیبا نیست ،
تنها صدای توست که نوای آسمانها و زمین بود ،
ولی حالا صدایت آن ماهی هاست .
عروس دریا تو را هیچ کس نخواست ،
اما دریا با ماهی ها ، کوسه و نهنگ ها تو را میخواهند .
چشمانت را ببند و بپر ،
دریا میخواهد صورت نحیفت را نوازش کند .
به صدای باران گوش نده ،
روزی همین باران سیل میشود و تو را میبلعد.
به رد پایت نگاه نکن ،
همین زمین روزی مرداب میشود
و تو را در خود میکشد
گل را زیر پایت له کن ،
روزی همین گل تو را خفه میکند
در دریا نه صدایست ، نه بویت و نه نگاهی ،
تنها سیاهی است ، سیاهی مطلق.
اما آن بالا میان انسان ها
صدا ها ، بو ها و نگاها سیاهی
برایت مرگ آور و طاقت فرسا میشود .
ماهی های دریا میخواهند تو دریا را روشن کنی،
با نگاهت ، صدایت و بوی عطرت ،
عروس دریا.
Zhina
مطلبی دیگر از این انتشارات
سنگین
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا پذیرفتن این حقیقت اینقدر دشوار است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست داشتی چه کاری برات راحت میشد؟ (نویسنده شما هستین)