من نقاش آینه هام . حقیقت ها رو میکشم و مینوسم ... یه نقاش خیال باف ؛ یه قاصدک که دوست داره همیشه آزاد و تنها باشه ...
عروس دریای خزر
به نام خالق هنر
چشمانت را ببند و بپر .
صخره ها تو را میخواهند .
موج های دریا برایت ساز میزنند .
دریا گشنه است پس خود را تسلیمش کن .
تو عاشق دریا هستی پس تمامش کن و بپر.
مرغا دریا آواز سر میدهند ،
کوسه ها برایت میرقصند .
جشنی در عمق دریاست ، تو قرار است عروس دریا شوی .
ماهی ها ندایت میکنند ،
نهنگ ها مادر میخواهند ،
برو به عمق دریا ، مادر دریا .
هیچ انسانی تو را نمیخواهد .زمین قدر قدم هایت را نمیداند .
تو آن دریا هستی.
ستاره ها دیگر دیدنی نیستند
چون ماهی در آسمان نیست ،
حتی آسمان هم قدر تو را نمیداند .
دیگر هیچ صدایی زیبا نیست ،
تنها صدای توست که نوای آسمانها و زمین بود ،
ولی حالا صدایت آن ماهی هاست .
عروس دریا تو را هیچ کس نخواست ،
اما دریا با ماهی ها ، کوسه و نهنگ ها تو را میخواهند .
چشمانت را ببند و بپر ،
دریا میخواهد صورت نحیفت را نوازش کند .
به صدای باران گوش نده ،
روزی همین باران سیل میشود و تو را میبلعد.
به رد پایت نگاه نکن ،
همین زمین روزی مرداب میشود
و تو را در خود میکشد
گل را زیر پایت له کن ،
روزی همین گل تو را خفه میکند
در دریا نه صدایست ، نه بویت و نه نگاهی ،
تنها سیاهی است ، سیاهی مطلق.
اما آن بالا میان انسان ها
صدا ها ، بو ها و نگاها سیاهی
برایت مرگ آور و طاقت فرسا میشود .
ماهی های دریا میخواهند تو دریا را روشن کنی،
با نگاهت ، صدایت و بوی عطرت ،
عروس دریا.
Zhina
مطلبی دیگر از این انتشارات
به وقت اتمام دوستی ها!
مطلبی دیگر از این انتشارات
بلا بلا بلا، Quoi؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
باران خون