فکر کنم جهان عادلانه هست 🌚

خیلی قراره فلسفی بشه

نمی دونم چی می خوام بنویسم :)

فقط می خوام بنویسم ...



یک نمودار جالب کشیدم :)

این رو سطح عادی زندگی در نظر بگیرید . وقتی حس حالی کاملا عادی دارید .

حالا فرض کنید زندگیتون فقط گاهی بالاتر از حد عادی میرفت . یعنی خوشحالی بود ولی غم نه !

میشد این مثلا !
میشد این مثلا !


حالا اگر ارتفاع این خوشحالی رو بخوایم یه متغیر در نظر بگیریم :

پس یعنی حس شادی ما a بود .

اما اگر در کنار حس خوب ، احساس های ناراحت کننده هم داشتیم میشد :

جالبه نه ؟ :)

اینطوری حس خوشحالی مون در نوک قله : a+b بود .


خوشحالی و غم یه چیز نسبی هست . نسبت به جایی که الان ایستادیم .



خب حالا بیاین قضیه رو یه کم جالب تر بکنیم .

این حرفی که الان می خوام بزنم ، یکم رو اعصابه 😅

می دونم تقریبا نصف بیشترشون باهاش مخالفت میکنید .


یه مفهومی هست که همه می‌شناسیم. به اسم بی نهایت !

دو سال پیش معلم ریاضی یک سوال جالبی پرسید !

گفت به نظرتون : بازه ی [۲،۶] بزرگ تر هست ، یا بازه ی [۱،۳] ؟

خب هیچ کس نتونست جواب درست رو بگه ...

و وقتی معلم جواب رو گفت ، بحث بالا کشید .

جواب چی بود حالا ؟

اینکه این دو بازه برابره !

الان احتملا می خواین بگید : نه اصلا منطقی نیست ، اون عدد های بیشتری داره .

ولی بیشتر در بی نهایت معنی نداره .

داریم درباره‌ی بی نهایت حرف می‌زنیم !

حالا جالب اینجاست که طمع انسان ها هم بی نهایت هست !

شاید بگید چرا ؟

اگر به صورت الگو وار از گذشته تا به امروز نگاه کنیم ، می بینیم انسان هرچی به دست میاره ، باز هم می خواد .

این به ما این ذهنیت رو میده که طمع انسان بی نهایت هست .

البته ممکنه ذهنیت اشتباهی باشه . شاید بی نهایت نباشه و فقط نیاز باشه به یک چیز بزرگ . چیزی که تا امروز بشر بهش نرسیده !

خب به خاطر همین ادامه ی حرفم بر اساس یک حدس هست . اینکه طمع انسان بی نهایت هست !

حالا فرض کنید .

خب من به جای طمع از کلمه ی خواسته ها استفاده میکنم .

فرض کنید یک انسان در اول زندگی از خواسته هاش ۵ تا بر طرف بشه .

یک انسان دیگه از خواسته هاش ۳ تا برطرف بشه .

از اونجایی که خواسته های هر دو بی نهایته ، پس همچنان بازه ی طمع هاشون به یک اندازه برابره .



حالا بیاید مثال رو یکم واقعی تر کنیم .

یک پسر فقیر رو در نظر بگیرید .

یک پسر ثروتمند رو در نظر بگیرید .

از نظر دید سطحی این دو تا اصلا و به هیچ وجه برابر نیستند .

ولی اگر عمیق بهش نگاه کنیم ، می‌بینیم که پسر ثروتمند بازه ی طمعش عین پسر فقیر هست که فقط دو سه تا فاکتور رو ازش برداشتند . ولی همچنان هر دو بی نهایتند . و دو بی نهایت با هم برابرند .



یه جورایی پس میشه اثبات کرد اینطوری که جهان عادلانه هست . :)


و خب شاید بپرسیم چرا اینطوری شده ؟ چرا همه یه سطح نیستند.

راستش جواب این سوال رو در کتاب سیزده پیدا کردم :)

میگفت : اگر تمام آدم ها یک نقش داشتند ، چطوری قرار بود به هم کمک کنند ؟ :)

دقیق نیست ، ولی یه همچین چیزی :)


نظر شما چی هست ؟

بنظرتون چیز دیگه ای رو هم میشه اینجوری اثبات کرد ؟


پ.ن :

می دونید الان مناسب ترین جواب به من چی هست ؟

برو بشین درستو بخون !😁

پ.ن ۲ :

به عنوان یه آدم برون گرا ، هیچ وقت فکرشو نمی کردم یه روز آرزو کنم کاش تنهای تنها بودم 🥲💔


اضافه :

نمی خوام حرفی بزنم که بزارن بر حسب تعصب دینی !

ولی اگر بخوایم قضیه رو از بعد اسلامی هم بررسی کنیم . منطقی هست که طمع انسان بی نهایت باشه .

چون در غیر این صورت چه نیازی به خدای بی نهایت بود ؟



یک کانال اسپانسر پروکسی داخل تلگرام عضو شدم :)

مطالبش جالب بودن .

چند تا شو دانلود کردم اینجا بگذارم :)

ولی من دور ننداختمش🥲
ولی من دور ننداختمش🥲


وای  این عالیییی بود😂😂😂
وای این عالیییی بود😂😂😂


مهربونی اگه عکس بود 🥹
مهربونی اگه عکس بود 🥹


من دیگه حرفی ندارم 😐
من دیگه حرفی ندارم 😐



میشه من ساده بمونم ؟ :)
میشه من ساده بمونم ؟ :)





ای زیبا ترین شکوفه ی دشت تابستانی !

خواندی تمام حرف هایم را ، چقدر تو مهربانی :)

با یک شکوفه بهار می شود آن کویر بیابانی

تنها اگر که تو باشی آن شکوفه ی رویایی :)

از ته ته ته دلم بود🥹❤️