کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
دختره مکزیکی لعنتی
ببین تو را به خدا یک دربان هم نداریم برویم با هم گپ و گفت شبانهای داشته باشیم درین شهر بیصاحب. سیگاری هم نیستیم که بزنیم بیرون و یک پک عمیق بزنیم به سیگار در شبی که برای دربانهای شبکارش آغاز روز کاری است.
سه هفته است که دارم به این بهاصطلاح جستار فکر میکنم. دارم از این بانوی نویسنده مکزیکی الاصل چند ملیتی، همین والریا لوئیزلی لعنتی صحبت میکنم. با این نوشتههای محشرش که چندتا از جستارهایش در کتاب اگر به خودم برگردم منتشر شده است.
او از تجربهاش از شهر و پرسهگردی مینویسد. در این جستار بهخصوص، از جابجایی فضای خصوصی و فضای عمومی در جهان امروز میگوید؛ از خانههای جدید مدرن، شیشههای رفلکس، رویایی با خودمان و دیگری و از علاقهاش به دربانها صحبت میکند. از مهاجرها میگوید، از آنهایی که هرجا بروند، دنبال همنوعشان میگردند و دربانهای شبکار:
آنهایی که میگویند اگر میخواهی خودت را بشناسی و به این حکم هزاران ساله (know thyself) عمل کنی، باید از خانهات دل بکنی. فقط برای حمام و غذا به خانه برگردی، برای خواب که اصلا. بروی به خانههای دیگر و شبی را روی کاناپه دیگری سر کنی، سرت را بگذاری روی بالش دیگری، و صبحها خودت را در آینه دیگری ببینی.
اتاقهای دیگر یا پنهان از نگاه خیره دیگری، همان جستاری است که سه هفتهاست ذهنم را درگیر خودش کرده است. این تنهاییها و ارتباط با دیگری مساله بغرنجی است در نوع خودش.
راست میگوید فضای عمومی ما شده است قابهایی از ال سی دی و انواع مشابهش، پنجرههایی که اسمشان پُست است. پُستهایی از زندگی خصوصی در ملا عام. خیابانها دیگر آنقدرها جذاب نیستند و عمومی که باید باشند.
راست میگوید این دخترهء لعنتی. این مکزیکی مهاجر ساکن منهتن نیویورک. راست میگوید و من خیلی خوب میفهمش وقتی میگوید که گاهی همینجوری بیدلیل میرود تو خیابان ولی باز هم نمیتواند خودش باشد. اینکه میگوید تنها بودن مساوی خود بودن نیست و اینکه الزاما من همیشه بهترین همراه خودمان نیستیم.
دلم را که میگذارم پیش دلش میبینم حرفش درست است، بدجور هم درست است.
شناخت ما از خودمان، راهی ندارد جز از مسیر شناخت دیگری. و این دیگری را انگار باید در شب جست و در شب شناخت و صبحها در آینه دیگری خود را باز پیدا کرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چهاردیواریهای خلاقانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگ، جهنم است
مطلبی دیگر از این انتشارات
سه کشاورز به مهمانی رقص میروند