چیزهایی سرجایش نیست

یادداشتی برنمایشگاه «منظری برای ندیدن» در گالری AG

بیست و یک عکس رنگی در قاب‌های ساده چوبی نه چندان بزرگ بر دیوار گالری AG به زبانی عکاسانه از شهر تهران برایمان روایت می‌کنند؛ روایت‌هایی که در وهله اول ساده، پیش‌افتاده به نظر می‌رسند، منظرهایی که دوستشان نداریم، منظرهایی که گویی برای دیدن نیستند!

عکس‌های این نمایشگاه در مجموعه‌هایی دو و سه‌تایی روی دیوار رفته‌اند و یافتن ردپایی برای پیوند همه عکس‌ها سخت به نظر می‌رسد اما حس آزاردهندگی و به‌هم‌ریختگی در تصاویر (به جز چند تصویر از جمله تصویری از نقاشی دیواری بزرگراه شیخ‌فضل‌الله نوری که از ترکیب‌بندی رنگی و بصری مستحکمی برخوردار است) در قریب به اتفاق عکس‌ها به چشم می‌خورد. بافت‌های سرد و بی‌روح شهری، آسفالت‌ها، بتون‌ها، سیم‌ها، آهن‌ها، حفاری‌ها، نقاشی‌های دیواری سفارشی، چیزهایی که در جای خود قرار ندارد یا از جای خود پرت افتاده‌اند، چیزهای کوچک و در ظاهر بی‌اهمیت، شیشه‌های مات و لکه‌برداشته‌ای که از پس آن‌ها نمایی مات از شهر هویدا است، لکه‌های رنگ، سیم‌های بیرون زده از جای اصلی و دستبردهایی به طبیعت مصنوعی شهری که باز نشان از ردپای نوعی صنعتی شدن دارد، همگی از گویای نارضایتی از فضای عمومی زیست شهری است.

شهر از همان ابتدای ابداع عکاسی مورد علاقه عکاسان بود. آن‌ها از شهر و تحولاتش عکس می‌گرفتند و گاه آن را دوست داشتند و گاه از آن بیزاری می‌جستند. رویکردهای انتقادی به شهر از اوایل پیدایش شهرهای بزرگ جهان از اواخر قرن ۱۸ میلادی، در میان نویسندگان و هنرمندان رواج داشت. بسیاری از هنرمندان همواره رویکردی بدبینانه به این رشد و توسعه داشتند و آن را مساوی از دست دادن جزئیات، ظرایف، روابط و به‌ویژه از بین رفتن خاطراتِ هویت بخش‌های کوچک‌تر جامعه می‌دانستند، چیزی که نمونه بارز آن را می‌توان در عکس‌های اوژن اتژه در زمان نوسازی‌های بارون اوسمان مشاهده کرد. گذر زمان عکاسان مدرن را در این زمینه تواناتر کرد، آن‌ها توانستند نگاه و روایت مخصوص خود را فرای رویکردی ژورنالیستی به عکس‌ها بیفزایند و شهر را به قلمروی برای خلق منویات خود تبدیل کنند، برداشتی درونی و شخصی شده از هنرمندی است که مرز میان عکاسی مستند و هنر را از میان برمی‌داشت.

عکس‌های نمایشگاه بیشتر از این‌که دارای بُعد مستند باشند، عکس‌هایی شخصی شده از شهر هستند. فضاها خالی از حضور انسان و وجود ماشین، آن هم در مناطقی همچون بزرگراه‌ها و پارک‌ها که به‌شکل طبیعی باید مملو از جمعیت باشند، تهران در این عکس‌ها نه منظره‌ای زیبا و تماشایی که شهری سرد، بی‌هویت است که در آن هیچ ردپایی از نشانه‌های انسانی، صمیمت و توازن دیده نمی‌شود. شهر پر از از حفره‌ها، ستون‌ها، سیم‌ها، بلوک‌ها و چیزهایی است که در جای خود قرار ندارند.

محسن یزدی‌پور در سومین نمایشگاه انفرادی خود به خوانشی متفاوت از شهرش دست پیدا کرده است، شهری که به‌وضوح برایش سرد و ناآشنا است. او در این عکس‌ها به شدت جزئی‌نگر و دلزده است و بنا ندارد هیچ‌گونه زیبایی‌شناسی فرمی را در قالب عکس‌های خود ثبت کند و با مخاطب خود به اشتراک بگذارد و این دقیقاً همان چیزی است که در عین نقطه قوت بودن به نقطه ضعف نمایشگاهش بدل می‌شود. جزئی‌گرایی افراطی او، روایت‌هایی ساده و یک خطی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند و راه را برای خوانش شخصی مخاطب می‌بندند، مخاطبی که دوست دارد در عکس‌های او بیش از این پرسه بزند و با دنیای درونی او ارتباط بیشتری برقرار کند

از کتاب عکس «منظری برای ندیدن» هم‌زمان با این نمایشگاه رونمایی شده و نمایشگاه تا ۲۷ اردیبهشت در گالری AG ادامه دارد.