ماجراهای ساده زندگی سعید و هستی

قسمت اول: مگه میشه آدم از مهمونی رفتن خسته بشه

ماجراهای ساده زندگی سعید و هستی
ماجراهای ساده زندگی سعید و هستی


زیبازی تصمیم گرفته است داستان هایی را با مضامین روانشناسی و ارائه راه حل هایی برای ارتباطات بهتر در زندگی و ساختن یک زندگی زیبا منتشر کند.

این مجموعه داستان که ماجراهای ساده زندگی سعید و هستی نام دارد.

داستان زندگی سعید و هستی یک رمان بلند و دنباله دار نیست. یک سریال قصه محور بر اساس ماجراهای ساده ای است که برپایه تعارضات بین همسران شکل می گیرد. تعارضاتی که حاصل عدم شناخت روحیات و خلقیات طرف مقابل است.

این ماجراها و تفاوت مواجهه سعید و هستی با آن ها، موجب می شود تا تفاوت شخصیت آن دو بیشتر نمایان شود. سعید و هستی پس از مدت کوتاهی زندگی مشترک با این چالش ها مواجه شده اند و اکنون در برابر مشاور نشسته اند و قصه ها را یک به یک تعریف می کنند. مشاور نیز نظر کارشناسی خود را برای شناخت بیشتر هر یک از دیگری مطرح می کند و راه حل درک و تعامل بهتر با یکدیگر را مطابق با مدل شخصیت شناسی MBTI به آنها ارائه می‌کند.

سعید زیر چشمی به هستی نگاهی می‌کند. جوری که حتی خودش هم نشنود زیر لب می‌گوید (آخه مگه وقتی میری مهمونی، کوه می‌کنی که خسته میشی) اوایل که با هم نامزد کرده بودیم، فکر می‌کردم از فامیلای من خوشش نمیاد و وقتی میریم منزل اقوام، به بهانه خستگی، زود مهمونی رو ترک می‌کرد. بعدها با خودم فکر می‌کردم شاید توی اون دورهمی‌ها با کسی مشکل پیدا کرده و دوست نداره اونجا بمونه و دلش می‌خواد زودتر محل رو ترک کنه. اما آقای دکتر الان که دیگه تقریبا 6 ماهی میشه باهم زیر یک سقف زندگی می‌کنیم، میبینم کلا از مهمونی و دور همی خوشش نمیاد.

سعید این بار صدایش را کمی بالاتر می‌برد و با عجز بیشتری خطاب به هستی می‌گوید، اقلا به من راستش‌ رو نمیگی به آقای دکتر بگو. اگه از فامیلای من خوشت نمیاد، اگه از اینکه وقتی اونا میان خونمون و من خیلی باهاشون خوش میگذرونم خوشت نمیاد، خب صراحتا بگو تا یک راه دیگه‌ای پیدا کنیم.

هستی با حجب‌و‌حیای همیشگی که در رفتار و کلامش مشهود است، رو به سعید می‌گوید، کی گفته من از فامیلای تو خوشم نمیاد. اونا که آزاری ندارن. راستش من دوست ندارم همسرم توی جمع ...

می خواست بگوید دوست ندارد همسرش مثل یک دلقک همه نگاه ها را به خود جلب کند و خودش را برای همه شیرین کند و لودگی کند و همه را بخنداند، اما هیچکس چنین ادبیاتی از هستی را حتی در جمع دوستان اندک و صمیمی‌اش ندیده بود، انقدر با همه صمیمی باشه و شوخی‌هایی بکنه که شاید یک سرش به من برگرده. من دوست ندارم همه از زندگی ما سر در بیارن. اما آقا سعید وقتی شروع می‌کنه توی جمع سخنرانی کردن دیگه حد و حدودی برای خودش نگه نمی‌داره. من همیشه نگرانم که نکنه چیزی از دهنش بیرون بپره که دیگه نتونیم جمعش کنیم. خب این به نظرتون خستگی نداره.

دکتر درک می‌کرد که علت واقعی خستگی هستی از دورهمی، تنها این موردی نیست که هستی در دفاع از خود بیان کرده است. گرچه شاید خود هستی نیز علت اصلی خستگی‌اش را نمی‌داند و خودش نیز برای توجیه دلیل خستگی‌اش از مهمانی‌ها، این رفتار سعید را بهانه کرده است. او با نگاهی مهربان و لحنی حکیمانه به این زوج جوان می‌گوید، عزیزان نگران نباشید. بیایید این مشکلات ساده و پیش پا افتاده را کمی ریشه‌یابی کنیم.

اینگونه تعارضات در ابتدای زندگی مشترک بسیار طبیعی است. شما در مرحله‌ای از زندگی هستید که تازه با خلقیات و روحیات همدیگه آشنا می‌شید. اما خبر خوب اینه که نیاز نیست برای آشنایی با روحیات همدیگه، همیشه اول به چالش بخورید و بعد از تجربه یک دوران تلخ با هم کنار بیاید و کم‌کم اخلاق هم رو بپذیرید. بلکه یک روش بسیار ساده وجود داره که شما می‌تونید با استفاده از اون اصلا اجازه به وجود اومدن تعارض و درگیری رو بین خودتون ندید.

حالا اگر من از هستی خانم بپرسم که آیا ریشه و علت اصلی خستگی خودت از دورهمی‌ها رو میدونی به نظرت می‌تونی جواب صحیح و قانع کننده‌ای بدی؟

در قسمت بعدی منتظر پاسخ های هستی باشید.