نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشمیوه عشقعشق در یک نگاههیچ چیز زیبایی در اطرافش نمیدید. به نظرش خورشید، درختان و گلها هیچ فرقی با بیابان، سیاهی و تیرگی نداشتند. افکار منفی چنان…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشبانوی مهرمریم پس از بیدارشدن از یک خواب طولانی موهای بلند خرمایی و لختش را به دو طرف بافت. در آیینه به خود لبخند زد. پنجره اتاقش را باز کرد. تشعشعات…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشرهایی ...تبعیض جنسیتیدر خانوادهای مرفه و پسر دوست بعد از دو پسر و دو دختر به دنیا آمد. از همان ابتدا حضوری کمرنگ داشت و نیازهای عاطفی و احساسیاش…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشدختر قوی!دختر قویدریا آرام بود. قایقی از دور به ساحل نزدیک میشد. خورشید در حال غروبکردن بود. آسمان غرق رنگهای آبی، صورتی، نیلی و قرمز بود. ولوله…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشعشق و اعتماد...عشق و اعتمادحدود یک سال از دوستی من و فردیس که کارشناسی ارشد حقوق را در یک دانشگاه با هم خواندهایم گذشته بود که در یک روز هیجانانگیز و غی…
نیره سادات هاشمیاندرزیبازی·۲ سال پیشصبر است مرا چاره!خاطرهها در ذهنم جان گرفتندروی کاناپه، زیر نور آفتاب بهاری که از پنجره میتابید خوابم برده بود. با هیاهوی مبهم گذر ماشینها بیدار شدم. نای…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشدستِ دوست!دستِ دوستچرا تکان نمیخورم؟ چرا از پشت دار قالی بلند نمیشوم؟ ۱۶ سال است با خوشبختی و آرامش خداحافظی کردهام. خشم و توهین و غُرغُرهای حبیب…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشناگفته های کمند!عصبانیام. دست خودم نیست. از لبه تخت بلند میشوم. توی آینه دیواری به چشمهای که از خشم برق میزند زهرخند میزنم. پاهایم تحمل حمل جسم و روح…
نیره سادات هاشمیان·۲ سال پیشسالگرد ازدواج پردرد سر!سالگرد ازدواج پر دردسرراه های مختلفی را برای رسیدن به آرامش امتحان می کنم. در حالی که پشت پنجره ایستاده ام، می گویم: مگر زندگی بدون سینا چه…
نیره سادات هاشمیاندرزیبازی·۲ سال پیشدین یا جنون؟!حالا می فهمم چرا همسرم با تمام حسن خلقی که دارد دین گریز است!