یک چندپتانسیلی کنجکاو که در تلاشه با کسب و نشر آگاهی، دنیا رو به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنه.
زیستنِ پلتفرمی (Living As A Platform)
قبل از اینکه برم سراغ اصل مطلب دوست دارم یه مقدمه کلی بگم چون قرار نبود اولین پست من در ویرگول در چنین زمانی و درباره چنین موضوعی باشه و البته که این مقدمه به خود بحث هم مربوطه
تقریبا همیشه شروع هر کاری سختترین قسمتشه...
من از چند ماه پیش قصد داشتم نوشتن در ویرگول رو شروع کنم اما این قضیه به تعویق افتاد (چراییاش رو بعدا میگم) تا اینکه الان این توفیق اجباری نصیبم شد که در زمانی نهچندان مناسب (به دلیل مشغلههای فراوان کاری و تحصیلی) راجع به موضوعی چالشی و مبهم که خودمم به تازگی باهاش آشنا شدم (البته منظورم با این ادبیاته) بیام و اینجا بنویسم. اما نکته دقیقا همینجاست که خیلی از اتفاقای زندگی قابل پیشبینی نیست و خیلی وقتا داستان اونجور که ما تصور میکنیم رقم نمیخوره؛ و اتفاقا همین چیزاست که زندگی رو چالشی، پویا و در یک کلام "زندگی" میکنه...
پس ممنونم از محمد نجفی عزیز که من رو در چنین چالشی انداخت و زنده باد چالش که من رو به نسخه قویتری از خودم تبدیل میکنه.
و اما بریم سراغ بحث اصلیمون که درباره جهانبینی زندگی پلتفرمی یا به عبارت بهتر زیستن به مثابه پلتفرم هست.
اول بیاید ببینیم خود پلتفرم چیه؟
معنای لغوی پلتفرم "سکو" هستش و در دنیای تجارت هم به اون دسته از کاروکسبهایی که دو یا چند بخش مشتریان رو به هم وصل میکنن میگیم پلتفرم (درستترش میشه مدل کسبوکار پلتفرمی). به عنوان مثال میشه از اینستاگرام، فیسبوک، لینکدین، آمازون، اوبر و گوگل (در نقش موتور جستجو)، به عنوان نمونههایی از پلتفرمهای بینالمللی یاد کرد. در ایران هم میتونیم از آپارات، دیجیکالا، بلاگفا، باما، دیوار، شیپور و نیز اسنپ، تپسی، کلوب، پونیشا، لستسکند و کافه بازار، به عنوان مثالهای خوبی از پلتفرمهای موفق و پرمخاطب یاد کنیم.
حالا بیایم تصور کنیم این دنیا هم یه پلتفرمه که ما انسانها رو به هم و به طبیعت یا به عبارتی به جهان پیرامونمون متصل میکنه اما با ویژگیها و شرایط خاص خودش؛ حالا این ویژگیها چی میتونه باشه؟
اگه نگاهی به تاریخ زندگانی بشر بندازیم متوجه میشیم که دنیای آدمیزاد از همون ابتدا پر از ابهام و عدم قطعیت بوده. از غارنشینانی که معلوم نبود هر روز زندگیشون اصلا غذا گیرشون میاد یا اینکه میتونن از گزند حیوانات وحشی در امان باشن و زنده بمونن یا نه بگیر و بیا تا به امروز که من و شما داریم در این جهان به شدت پیچیده و شتابزده و پرتلاطم روزگار میگذرونیم و حتی برای خریدهای روزمرهمون هم ممکنه دچار تردید و ابهام بشیم (به دلیل تعدد گزینهها و پیش اومدن تناقض انتخاب که در مقالههای بعدی بهش اشاره خواهم کرد) چه برسه به تصمیمات مهمتر و ضروریتر. البته به نظر من جهان امروز هم به دلیل تنوع شدید نوع مسائل و هم سرعت سرسامآور رشد تکنولوژی، نوع پیشرفتهتر و پیچیدهتری از ابهام رو تجربه میکنه در حدی که برای توصیف دوران کنونی از تعبیر جهان ووکا (VUCA world) استفاده میشه؛ جهانی نوسانی (volatility)، سرشار از عدم قطعیت (uncertainty)، پیچیده (complexity)، مبهم و رازآلود (ambiguity).
اگر این نوع نگاه به دنیا رو بپذیریم درمییابیم که جریان زندگی ما غالبا خطی، مستقیم و قابل پیشبینی به طور دقیق نیست و سرشار از اتفاقات گوناگونی هست که روی ما و زندگیمون بصورت مستقیم یا غیرمستقیم اثر میذاره و میتونه ما رو در رسیدن به اهدافمون یاری و یا از رسیدن به اونها دور کنه. سادهترین مثالش هم همین مقاله و نکتهای که راجع بهش تو مقدمه گفتمه.
اما سوال اینه که در چنین جهانی چطور میتونیم زندگی آرامتر، معنادارتر و غنیتری رو بسازیم؟
در ادامه مواردی که درجلسه سوم تاملات پاییز 99 توسط دوستانم مطرح شد و همچنین برخی از راهکارهایی که بهشون پی بردم رو عنوان میکنم؛ شما هم اگر موارد دیگهای به ذهنتون رسید خوشحال میشم در قسمت نظرات به اشتراک بذارید.
- راهکارهای پیشنهادیام:
1. به نظرم اولین و شاید ضروریترین مهارتی که باید در خودمون پرورش بدیم، توانایی تحمل ابهام هست؛ بسیاری از مسائل این دنیا پیچیدهتر از اونیه که ذهن ما قابلیت اینو داشته باشه و بتونه درکشون کنه لذا در این مواقع به قول مجتبی شکوری سعی نکنیم به پرسشهای پیچیده پاسخهای ساده بدیم و در عوض بپذیریم که ما انسانیم و محدودیتهایی داریم و نمیتونیم همه مسائل رو بصورت شفاف ببینیم و درک کنیم. پس تلاش و تمرین کنیم که با ابهام و عدمقطعیت کنار بیایم.
2. تقویت مهارتهای فکری: افزایش دانش و مهارتمون در زمینه تصمیمگیری، بهبود تفکر نقادانه و خلاقانه، شناخت خطاهای ذهنی و...
3. تقویت مهارت تابآوری و انعطافپذیری؛ از تغییر نترسیم، فعالانه به استقبال چالشها بریم و سختیهاش رو تاب بیاریم که نتیجهش رشد و تکامل ماست.
4. انتخاب زندگی ارزشمحور بجای زندگی هدفمحور (اگر خدا بخواد در مقالهای دیگه به تشریح این مورد خواهم پرداخت)
5. در نهایت هم اینکه کلا زیاد سخت نگیریم... یه وقتایی خیلی قضایا رو جدی میگیریم و موجب آزردگی خاطر خودمون و دیگران میشیم. ولی خوبه که بدونیم زندگی به اندازه کافی دشوار و پیچیده هست پس لااقل ما با سخت گرفتنهای نابهجا به خودمون و دیگران به این قضیه دامن نزنیم و تا حد ممکن با خودمون و دیگر انسانها و جهان پیرامونمون مهربون باشیم. یادمون نره آدما بر خلاف ظاهر مغرور و فریبندهشون، تنهان و به کمک و مهر بقیه نیازمندن... و چه کاری از این بهتر و ارزشمندتر که گرهی وا کنیم و دلی رو شاد؛ اینجوری دنیا رو به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل میکنیم.
ممنون که این مطلب رو تا انتها خوندی و امیدوارم برات مفید باشه. اگه دوست داشتی با من و فعالیتهام بیشتر آشنا بشی، میتونی به حسابهای اینستاگرام و لینکدینام یه نگاه بندازی ؛) .
با آرزوی بهترینها
- برای مطالعه بیشتر:
مطلبی دیگر از این انتشارات
هشت کاری که روزهای ما رو معنادارتر میکنه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند نکته دربارهی یک تجربهی به قدر کافی مطلوب!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربههای لبِ مرزی