ویرگول
ورودثبت نام
آلتین🥀
آلتین🥀پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
آلتین🥀
آلتین🥀
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

این اغاز یه پایانه

باد سرد به پوست یخ زده ی پوستم شلاق می زد و من با قدم هایی سنجیده در برف تا زانو راه می روم .

تا چند متر فقط برف سفید و درخت هایی هست که تا آسمون رفته اند .

اشک هایم رد شوری روی گونه هام به جا می گزارند و بعد روی برف جلویم پایم می افتند .

باد بدی می وزد درست مثل جیغ ؛ جیغی از افسوس .

از سوگ .

سوگواری من تمامی نداره ، اشک ها از هم سبقت می گیرند و تا چونه ام مسابقه می دهند .

دست هام لمس شده اند از سرمای شدید .

بالاخره بهش رسیده ام ؛ سنگ قبری بلند به رنگ طوسی که با برف پوشیده شده بود ؛ ولی باز هم چهره اش زیبا بود .

مردی با چشم و آبروی مشکی با صورتی زیبا و مژه هایی پر که بر روی گونه های سفیدش سایه می انداختند .

آروم به سمت اسمش دست بردم و صدایی شبیه این کلمه از حنجره ی گرفته ام از بغض جاری شد :

- دائی!

سنگ زیر دستم مثل تیکه ای از قطب است .

آروم صورتش رو نوازش می کنم و دو زانو رو برف می افتم .

سرما تا مغز استخون هام نفوذ کرده اند ولی ؛ من بی تفاوت طمع شوری تو دهنم رو می بلعم .

شدت آن قطرات بیشتر می شود و من بالاخره دست از نگاه کردن به آن مرد که من تا عمرم فقط چند بار دیده بوده بودمش ولی ؛ عاشقش بود می کشم !

سرم رو بالا می آورم؛ چشم هام تار می بیند ولی ؛ باز من می توانم آن مرد قد بلند و چهار شانه ای که به سمت می آید رو ببینم.

چند دور پلک هام رو با ضرب می بندم تا بتونم ببینم .

دست هام می لرزند و به سمت صورتم می آیند و جیغ می زنم :

- دایی !

نمی دونم کی از روی زمین پاهام کنده می شوند ولی ؛ وقتی به خودم می آیم بعد از ۵ سال بالاخره ان عکس زنده شده روبروم ایستاده .

قدم هایی او تند می شود و بعد در حرکتی مرا به آغوش می کشد .

بوش درست مثل تصوراتم بوی مهربانی می دهد .

آروم روی کمرم طرح می زنه و من می نالم :

- دایی ...

- جان دایی ؟

- چه طور ؟!

- همه چیز رو بهت توضیح می دم فقط این رو بدون من سرابی گذرا نیستم من زنده ام و بعد از ۵ سال برگشته ام .

پایان

مرگسوگاشکگریه
۱۱
۴
آلتین🥀
آلتین🥀
پرنده ای که مرده بود ، به من پند داد ؛ پرواز را به خاطر بسپارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید