Hidden
Hidden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آخر تابستان...

از خاک مرا برد و به افلاک رسانید

این است که من معتقدم عشق زمینی ست

سلام همسر عزیزم

امروز سی و یک شهریور سال ۱۳۹۹ هست

آخرین روز تابستونی قرن سیزدهم...

خودت میدونی که آخرین روز تابستون واسه من و تو معنای خاصی داره

یازده سال پیش تو همچین روزی یه پیوند اعتباری دائم ، بین «من و تو» برقرار شد

اعتباری که اگه سایه و تابع حقیقت تکوینی خودش باشه

قراره «من و تو» رو تبدیل کنه به «من و من» یا «تو و تو» یا «ما» !!!

شاید جزو معدود دلایل و راه های رسیدنمون به «همیشه باهم» باشه!

اعتباری و حقیقتی که قراره مودت و رحمت و سکینه رو در غیر پرستی به «من و من» و «تو و تو» و «ما» بده!

خیلی حرفها دارم...

متن این نامه یه بخش مختصری از یه دل نوشته سیاه و سفیده که امروز قرار بود به تو در یه فضای خاص هدیه داده بشه ولی تقدیر بر این بود که مثه بقیه دلنوشته ها ، بره تو گنجینه...

چون گوش شنوا و چشم خوانایی نیست فعلا مخفی و خصوصی مینویسمشون تا روزش برسه...

نمیدونم اون روزی که برسه هستم یا هستیم!؟

ولی هر چی که هست «من» به عشق «تو» و برای «من» دیگر خودم در درون «تو» مینویسم و امیدوارم یه روزی برسه که همه اش رو بخونی و بفهمی و بفهمیم!

روز آخر تابستون مصادف با سالگرد شمسی عشق دائم اعتباری و ان شالله در آینده حقیقی مون که مثل هر سال منتهی به شب اول پاییز ، فصل عاشقی هست... مبارک!

مجنون گذشته و حال و آینده «تو» ...

ز بیقراری ما

فارغ است خاطر یار

دل گهر چه خبر دارد

از تپیدن موج!



عشقحقیقیاعتباری
«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید