جمشید دو تا چایی ریخت رفتیم باهم نشستیم رو نیمکت تو محوطه که زیر سایه اون درخت پیر اسایشگاست..
جمشید با اون سبیل نازک سفیدش عادت داره چایی رو داغ داغ هورت میکشه..
استکانشو برداشت خیره شد به افق..
نگاش کردم خندیدم
گفتم: کی این عادتو میزاری کنار؟
گفت: دیگه کرا ترک کردن نمی کنه
زیادش رفته کمش مونده
گفتم: یاد دلبرو میگم..!
گفت: اونو ک باس با خودم ببرم اون دنیا بهشت شه
نگا ازش گرفتم زیر لب گفتم: این دنیاتو ک جهنم کرده ..
شنید، به رو خودش نیاورد
دوباره چاییشو هورت کشید خیره شد ب افق نارنجی خورشید..
دیدم باز رفته تو فکر، ازش پرسیدم: جمشید چرا همه چیو میندازن گردن این پاییز بدبخت؟
چشه مگه پاییز طفلی؟
اینقده قشنگ ک...
ببین قرمز نارنجیارو...
گفت: بزار بگن، ولی تو باور نکن..
همش دروغه!
هیچی تقصیر پاییز نیست.
پاییز بهونست...
همه چی زیر سر دلبر!
پاییزم ک نباشه،
نبودن دلبر وسط تابستونو بهارو زمستونم غم داره..
دلبر ک بزاره بره،
دم عیدم خزون میشه...
با صدا پرستوها هم ادم دلش می گیره..
نوبرونه های بهار مزش میشه زهرمار ...
این دلبرِ که خنده هاش عین شکوفه سیب می مونه..
لبخند میزنه گل از گل ادم میشکفه...
ادم نگا دلبر میکنه دلش می خواد تو موج موهاش ابتنی کنه...
اصلا غرق شه تو ابشار موهاش.. خیس شه از نم و عطرش..
لباش، اخ لباش عین گیلاس که
نه، عین شراب ناب چندساله می مونه!
ادمو مست میکنه..
سرکیف میاره..
دیوونه میکنه..
اصلا همه چی زیر سر دلبر
چون دل دستشه
چون اس دل تو مشتشه
دلبر ک باشه همه چی خوبه
حتی پاییز!
حتی برگ ریزون خزون..
حتی باد و بارون..
حتی صدای این کلاغ سیاه زوار در رفته سر دیوار..
دلبر ک کنارت باشه
نه ترشی انارا ب چشمت میاد نه گسی خرمالوها...
با دلبر همه چی ردیف
همه چی جفت و جور
هرکی هرچی از پاییز گفت،
تو باور نکن...
هیچی تقصیر پاییز نیست.
همه چی زیر سر دلبر...!!
نگاش کردم دیدم چاییشو گذاشت
دیگ هورت نکشید
نگا دوخت ب پنجره اتاق و تو خودش زد زیر اواز
همه فکر می کردن خیره خیره ساکت
من می دونستم داره تو خودش می خونه و با خاطره هاش می رقصه ....!!!