دیروز یکی از دوستانم درباره رابطه عاطفی اش با یک دختر مفصل باهام صحبت کرد. آشنایی شون از اینستاگرام بود. دوستم آدم عجیبی است ولی همیشه برای من جذاب و جالب بود. به شدت اهل هنر و ادبیات است و برخلاف دیگران با هنر زندگی می کند. شعرهای زیبایی می گوید. نگاهش به ادبیات کلاسیک را بسیار دوست دارم. عاشق تولستوی است و مسأله های او را به خوبی درک می کند. از آن دسته آدم هایی است که تفسیر های شنیدنی از واقعیت های پیرامونشان دارند.
درباره عشق کمی صحبت کردیم. گفت روانشناس ها عمدتاً عشق را بازتاب ضعف های انسان می دانند. گویی عشق پیدا کردن رویاها و فانتزی های خیالی انسان در تجسم یک شخص است. رسیدن به او یعنی رسیدن به همه رویاهایی که ما را از واقعیت خشک و روزمره اطراف رها می کند.
از یک جامعه شناس شنیدم که هر ارتباطی بر سه پایه استوار است. پایه فیزیکی (جذابیت های جنسی) پایه عاطفی و پایه شناختی. پایه شناختی یعنی دو طرف هستی را مثل هم تفسیر کنند. منظورم از هستی می تواند یک تابلوی نقاشی یا یک اثر موسیقی یا واقعیت های مثل پدر و مادر و خانواده و انسان و .... باشد. علت عشقی که به دختر داشت بیشتر مربوط به همین پایه شناختی است. دختر خوش فکر و خوش ذوقی بود ولی حتی توجهی به پیشنهاد ازدواج او نکرده بود. البته دوستم خودش می دانست که ازدواجشان خیلی دوامی نخواهد داشت ولی گفت باید می رفتم و شکست می خوردم.
از من توقع داشت چیزی بگویم تا بتواند راحت تر با این قضیه کنار بیاید. من در این مواقع هیچ چیزی به فکرم نمی رسد چون این موقعیت را خودم تجربه نکردم. همیشه تنها نکته ای که می گویم این است که باید موضوع ارتباط را منتفی کنیم. هر ارتباطی یک نقطه شروع دارد، باید نقطه شروع را بشناسیم و به آن نزدیک نشویم. او گفت الآن دیگر نقطه شروع ها را می دانم. گاهی یک پیام در دایرکت و گاهی یک سلام و احوالپرسی و سوال و ...
من با عاشق شدن مشکلی ندارم. اتفاقا تجربه بسیار خوبی است ولی عشق از نظر من نتیجه هیستوری مشترک است. یعنی خاطراتی که دو طرف رابطه با یکدیگر تجربه می کنند. ناراحتی ها، شادی ها، ترس ها و لذت ها. تجربه مشترک افراد را به یکدیگر نزدیک می کند. انگار عشق کشف کردنی نیست بلکه ساختنی است. من ترجیح می دهم وقتش که رسید این بنا را بسازم پس قبل از آن به دنبال هیستوری مشترک با افراد مختلف نمی روم. در نقطه شروع باید آگاهی داشته باشیم و همان لحظه انتخاب کنیم که می خواهیم شروع کنیم یا نه. از نقطه شروع رد شویم هر قدم قدرت انتخاب ما را کم می کند و هزینه تصمیم گیری را بالا می برد.