داستان من و کامپیوتر و دنیای اینترنت، از 14 سالگی شروع شد. آن روزها بابا مغازۀ الکتریکی کوچکی داشت و تازه یک کامپیوتر دست دوم با مانیتور صندوقدار سفید را به آن اضافه کرده بود.
مغازۀ بابا، خانه و مدرسۀ من همگی در یک خیابان بودند؛ برای همین هر روز خدا خدا میکردم تا زنگ آخر مدرسه بخورد و من بدو بدو خودم را به مغازه برسانم و با معشوق دیدار کنم.
راستش اوایل فقط سعی میکردم با Paintویندوز، میکی ماوس و ملوان زبل بکشم؛ اما چند ماه بعد که اول صدای قیژ قیژ مودم را شنیدم همهچیز تغییر کرد. کمکم بابا راضی شد تا یک کامپیوتر نو برای خانه تهیه کند. از آن کامپیوترهای طوسی یا نقرهای که فکر میکنم همۀ شما دورانی با آن خاطره داشتید.
خلاصه بگویم... اولین جستجوی من در اینترنت با سوالات درسی شروع شد. بعدها هم با کمک کتابهایی که برای آموزش کامپیوتر خریده بودم، اولین وبلاگ خودم را در سرویس پرشینبلاگ راهاندازی کردم.
در این وبلاگ از هر دری مینوشتم؛ از نمونه سوالات درسی برای بچههای اول دبیرستان گرفته تا ساخت بنر متحرک با نرمافزاری که اسمش را دیگر به خاطر ندارم.
کمی بعد اما سر و شکل نوشتههایم تغییر کرد.
کمکم با پرشینبلاگ خداحافظی کردم و وبلاگ شخصی خودم را با آدرس secret201 (201 یعنی کلاس اول دبیرستانم :دی ) در بلاگفا بهراه انداختم. در این وبلاگ، با زبان طنز از خاطرات مدرسه و خانه مینوشتم، به زمین و زمان گیر میدادم و سعی میکردم خروجی بامزهای داشته باشد. بعد از مدتی این وبلاگم حسابی گل کرد و در هر پست بالای 80 تا کامنت جواب میدادم.
بهترین دوران وبلاگنویسی کِی بود؟
هنوز هم که هنوز است فک میکنم بهترین دوران وبلاگنویسی متعلق به همان سالهای 87 تا 90 است. نمیدانم هنوز هم در دنیای وبلاگنویسی میشود از آن دوستیها ساخت یا نه؛ اما من آن موقع دوستیهای خوب زیادی را تجربه کردم و هنوز هم با چندتایی از دوستانم در ارتباطم. حتی شاید باورتان نشود که یکی از آنها الان کنارم نشسته و دارد از خاطرات آن زمان برایم میگوید :D .
الان از وبلاگنویسی چه خبر؟
اگر از آن وبلاگنویسهای پیگیر بوده باشید حتماً یادتان هست که یکهو بلاگفا رفت روی هوا و دسترسی خیلیها به وبلاگشان قطع. آن موقع خیلی از وبلاگها از دست رفتند و برخی هم بهخاطر رفتار غیرحرفهای مدیریت بلاگفا تصمیم گرفتند از سرویسدهندههای دیگر استفاده کنند.
من هم از این قاعده مستثنی نبودم و برای مدتی به بلاگاسپات و بعد از آن هم سرویس ایرانی بیان رفتم؛ اما خب دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد و کمکم حضورم در وبلاگستان کمرنگ و کمرنگتر شد.
آخرین وبلاگی هم ساختم در همین سرویس بیان و برای معرفی و نقد کتابهایی بود که میخواندم.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، الان دیگر فضای وبلاگستان فارسی مثل قدیم نیست. منظورم این است که دیگر بهندرت از آن دوستیها و صمیمیتها وجود دارد و بیشتر همهچیز رنگوبوی پرسونال برندینگ، سئو، کسب درآمد و ... را به خود گرفته است.
اما با این حال من هنوز هم خودم را یک بلاگر میدانم. راستش شروع وبلاگنویسی فصل جدیدی را در زندگیام رقم زد. فصلی که با خواندن و نوشتن همراه بود و باعث شد تا شغل امروزم را داشته باشم.
الان دیگر بلاگری بهنوعی شغل من محسوب میشود. یعنی هنوز مینویسم، منتها این بار بیشتر در وبلاگ تخصصی نوین، با مطالب آموزشی در حوزۀ بازاریابی آنلاین، تولید محتوا، منابع انسانی و ... .
به نظرتان قشنگترین قسمت وبلاگنویسی چیست؟
اجازه دهید از خودم شروع کنم. برای من یکی هنوز هم کشف دنیاهای جدید و آدمهای جدید و همچنین شنیدن نظرات بقیه، از بهترین لذتهاست. به نظر من همین کشفها، دیدن و شنیدنها باعث حرکت کردن، رشد کردن و ادامه دادن است.
نظر شما چیست؟ خوشحال میشوم شما هم به بهانۀ روز وبلاگستان فارسی، به این جریان بپیوندید و از تجربیات و خاطراتتان برایمان بگویید.
در آخر هم امیدوارم کمپینهایی مثل همین زنده کردن وبلاگنویسی و یادآوری آن روزها، باعث شود تا یک بار دیگر به دوران طلایی وبلاگنویسی برگردیم. البته با کمک شما!