سلام، من برگشتم :دی بذارید اول یه چیزی رو بگم بعد بریم سر ادامۀ داستان کار پیدا کردنم. یادتونه تو داستان قبلی راجعبه کانتری و اتفاقاتِ بدش صحبت کردم؟ چندروز پیش طی یک اتفاق جالب از همونجا باهام تماس گرفتن و گفتن که دارن چندتا سایت جدید راهاندازی میکنن و پیشنهاد همکاری دادن. منم که منتظر همچین فرصتی بودم خیلی ریلکس گفتم اول اون مدیرفنیتون بیاد ازم عذرخواهی کنه، بعد اون پولی که خوردینو بدید، بعد من بهش فکر میکنم. البته خیلی استقبال نکرد از حرفام ولی خیلی دلم خنک شد در کل!
خب، برگردیم به ادامۀ داستان. ترم آخر دانشگاه یا بهتر بگم، زججججرآورترین ترم دانشگاه با سختترین درسها و بداخلاقترین اساتید هم تموم شد و من برگشتم تهران! این ترم انقدر برام سخت که نمیتونم تو کلمات توصیفش کنم؛ از یه طرف همخونۀ بد، از یه طرف فشار امتحانا، از یه طرف تنهایی، از یه طرف چیزایی که مدت طولانی ریخته بودم تو خودم و از یه طرفم دلتنگی داشت منو از پا درمیآورد. فقط بدونید موقع آخرین امتحان (معرفی به استاد) انقدر گریه کردم که مدیر گروه شوکه شده بود. ولی خب بالاخره این نیز تموم شد... .
وقتی برگشتم تهران تصمیم گرفتم یکی دو هفته استراحت کنم و بعد بگردم دنبال کار. تقریباً از اردیبهشت ماه بود که شروع کردم دنبال کار گشتن، اما اصلاً نمیدونستم که دنبال چه کاریم و کجاها باید بگردم! بالاخره بعد از یهکم جستجو تو اینترنت رسیدم به سایت ای-استخدام و بین شغلای مختلف فکر کردم به گرافیست شدن علاقه دارم!
قبلاً کمی با فتوشاپ و ایلاستریتور آشنا بودم، برا همین هم گفتم بذار شانسمو امتحان کنم. تو همین آگهیها که میگشتم یه موردی رو دیدم که نوشته بود آموزش هم میدن برای همین با خودم گفتم فرصت خوبیه و رفتم مصاحبه. فردای مصاحبه زنگ زدن بهم و گفتن که میتونم برم ولی خب حقوق ماه اول نصفه.
روز اول که رفتم سر کار با نحوه ادیت عکسا برای فروشگاه اینترنتی آشنا شدم و دیدم که چگونه نواقص عکسهارو برطرف میکنن و میذارن تو سایت برای فروش :دی روز دوم هم که رفتم دیدم دیگه چیزی برای یادگیری وجود نداره و اصلاً این گرافیک نیست. برای همینم همونجا به خودم گفتم "سمیرا جان؛ یک ادیت و یک سایه زدن را دیدی، از امروز به بعد همهچیزِ اینجا تکراریست" و دیگه از فرداش نرفتم.
تو همین بین که دنبال یادگرفتن گرافیک و موشنگرافیک بودم، بین آگهیهای استخدام شغل تولید محتوا نظرمو جلب کرد. راستش من قبلش اصلاً همچین چیزی به گوشم نخورده بود، ولی شروع کردم آگهیهای مختلف رو خوندن که ببینم چیه و هِی برام جالبتر میشد(البته یک سری جستجو هم تو اینترنت کردم که ببینم این شغل در اصل چیه ولی به نتیجه نرسیدم).
آگهیهای استخدامی کارشناس تولید محتوا به سه دسته تقسیم میشدن:
دسته اول: یک ربات میخواستن که همهکار بلد باشه. از نوشتن بگیرید تا تولید موشنگرافیک و طراحی سایت!!
دسته دوم: کسی رو میخواستن که مسلط نوشتن مقاله و کپیرایتینگ باشه و با اصول سئو هم آشنایی داشته باشه.
دسته سوم: کسی رو میخواستن که تو فروشگاه اینترنتی اطلاعات محصول وارد کنه.
از اونجایی که قبلاً حدود 9 سال وبلاگنویسی میکردم، فکر کردم که شغل تولید محتوا که با نوشتن در ارتباطه میتونه مناسب من باشه. اما نه میدونستم سئو چیه، نه گوگل آنالیتیکس و نه کپیرایتینگ!
خلاصه ناامید نشدم و شروع کردم به تحقیق و کلی مقاله خوندم راجع به اینکه کپیراتینگ چیه، محتوا باید چجوری باشه، آنالیتیکس چطور کار میکنه و الی آخر. بعد شروع کردم به فرستادن رزومه. البته اون اول قصدم از رزومه فرستادن استخدام شدن نبود، فقط میخواستم برم جاهای مختلف هم خودمو محک بزنم، هم ببینم این شغل از نزدیک چه شکلیه.
اولین جایی که برای تولید محتوا رفتم مصاحبه شرکت پاپکو بود. سوالات مصاحبه این بود که تا چه حد با تبلیغات آشنایی داری؟ و من در جواب چیزایی که از تو اینترنت حفظ کرده بودم گفتم :دی سوال بعدش این بود که میدونی کپیرایتینگ چیه؟ و من باز هم حفظیاتمو گفتم. آخر مصاحبه بهم گفتن که برات یه محصول ایمیل میکنیم توضیحاتشو بنویس برامون بفرست. درسته که اون ایمیل رو هیچوقت برام نفرستادن، ولی من الان بعد اینهمه وقت برمیگردم اون روز رو نگاه میکنم میفهمم که چقدر تو سایتای فارسی زبان چرت و پرت مینویسن و من چقدر بد اون چرتوپرتهارو تکرار کردم! برای همین هم الان که خودم مقاله مینویسم، خودم رو 100% مسئول میدونم و تا از چیزی مطمئن نباشم نمینویسمش. برای پایانبندی این قسمت چندتا توصیه/نصیحت خواهرانه دارم :دی
1- از همون دوران دانشجویی آگهیهای استخدام رو دنبال کنید و ببینید که نیاز بازارکار چیه.
2- ببنید که چه مهارتهایی لازمه برای شغل آیندهتون کسب کنید و از همون دوران دنبال یادگیریش باشید.
3- از کلاسهای رایگان یا کمهزینه دانشگاه برای کسب مهارتهای مختلف استفاده کنید.
4- مصاحبههای مختلف برید و تواناییتون رو محک بزنید.
این هم از قسمت پنجم. ببخشید اگر کمی طولانی شد :) تو قسمت بعدی -اگر عمری بود- میخوام آنچه که در بقیه مصاحبهها گذشت و چی شد که بالاخره استخدام شدم بگم :] راستی، خیلی خوشحال میشم تجربههای شما رو هم بخونم ^_^