
در درون قلبم و از اعماق وجودم شمعی روشنی است که این خانه را گرم و امن و روشن نگه می دارد
دشمنانی(روبه صفت) کفتار صفت و چون لاشخور با حیات و زیست انگلی فقط و فقط بخاطر حرص و طمع و کسب منفعت بیشتر متوحشانه در حال خاموش کردن این شعله هستند این شعله روز به روز کم فروغ تر میشود تا بلاخره روزی خاموش گردد.
کفتارها هرگز نمیفهمند آنچه آنان میکنند و آنچه هدفشان در خاموش کردن این نور است را به خوبی می دانم و با یک لبخند تلخ آنان را مینگرم
آنان هرگز نخواهند فهمید علت سکون و بی اقدامی من چیست شاید آن را نتیجه ترس یا شک یا تسلیم من یا پیروزی خود بدانند
آنان نخواهند فهمید با هر توحشی حجتی قاطع و بهانه ای محکم و دلیلی روشن و توجیهی ویرانگر به دست من میدهند تا
تا آن روزی که این شعله خاموش شود و این قلب پر از عشق ،سرد و تاریک و بی حس شود آنزمان
آنزمان، زمان انتقام است
آن زمان نباید انتظار رحم و مروت از یک قلب سرد و بی روح و تاریک را داشته باشند
آنوقت تازه زمانی است که کفتاریسم خواهدفهمید گرفتن روشنایی یک قلب و گرفتن خوشی ها و دلخوشی های کوچک یک مرد دقیقا به چه معناست و چه هزینه های برای آنان خواهد داشت
تا آن زمان
تا آن زمان فقط با یک لبخند کوچک بر لب نظارگر رفتار متوحشانه و مفتضحانه کفتارها خواهم بود
هرچند که میدانم