در قرن 21 و در اوج ظهور فناوریهایی مثل هوش مصنوعی صحبت کردن از ترک این فضا شاید کمی عجیب به نظر برسد. اما اخیراً به این فکر میکردم که زندگیهایمان بدون این فناوریها به چه شکلی خواهند بود؟ آیا واقعاً تا این حد محتاح این فناوریها شدهایم که دیگر بدون آنها نمیتوانیم زندگی کنیم؟ کمی اغراق شده به نظر میرسد.
زمانی که صحبت از ترک این فناوریها به میان باشد اولین دلیلی که با آن مواجه میشویم این است که بدون این فناوریها نمیتوانیم زندگی کنیم. اگر نیاز به برقراری تماسی اضطراری باشد، بدون تلفن همراه خود چه کنیم؟ اگر فرزندمان کاری فوری با ما داشت، اگر تلفن همراهم در نزدیکیام نباشد چه کنیم؟ اگر خبر مهمی در جایی از دنیا افتاد و از آن خبردار نشدیم چه؟ آیا واقعاً اینها دلایل و استدلالهای منطقی هستند؟
بد نیست نگاه به گذشته بیندازیم. لازم هم نیست به 1000 سال قبل یا 3000 سال قبل برگردیم. به پدربزرگها و مادربزرگهایتان فکر کنید! آنها برای برقراری تماس چه میکردند؟ خبرهای اضطراری چطور به دستشان میرسید؟ آیا عقب ماندن از خبرهای روز دنیا آنها را با خطر مرگ مواجه میکرد؟ یا زندگیشان را مختل میکرد؟ اینها را کنار بگذاریم. حفظ کردن شمارههای تلفن تا این حد غیرممکن شده که برای انجام سادهترین کارها هم به فناوری پناه ببریم؟ اینطور فکر نمیکنم.
موضوع وابستگی و توهم نیاز است. شاید هم بتوان گفت مقدار بیشتری تنبلی. این همان چیزی است که مغزهای متفکر این فناوریها میخواهند. «ببینید چقدر کارتان را راحت کردهایم!»، «چطور میخواهید بدون ما زندگی کنید؟»، «دیگر لازم نیست سختی بکشید، ما همۀ کارهایتان را برایتان انجام میدهیم». این شالودۀ تفکر پشت این فناوریها است. وقتی به این فکر میکنم به این نتیجه میرسم که حق با آنها است. این فناوریها و تکنولوژیها زندگی ما را آسانتر کردهاند، اما نه آنقدر که بدون آنها دوام نیاوریم.
بهعنوانمثال موضوع ارتباط. امری است بسیار مهم و حیاتی، مخصوصاً برای انسان. همان کلیشۀ انسان موجودی است نیازمند به ارتباط. این فناوریها بسیار امر ارتباط را سهل کردهاند. در هر لحظه و تقریباً هر مکانی (اینجا ایران است) میتوانید با افراد مدنظر در هر قالبی که دوست دارید ارتباط بگیرید. پیامهای متنی، صوتی، تصویری و الیآخر. اما از سوی دیگر بیایید به دایرۀ آدمهای اطرافمان که ارتباط با آنها بیشترین ارزش را برایمان دارد در نظر بگیرم. پدر و مادر؟ هر روز آنها را میبینم و سعی میکنم با وجود مشغلهها زمانی را به آنها اختصاص داده و به معنای واقعی و حضوری کلمه همصحبت شویم. صمیمیترین دوستم؟ تلاش کردهام تا برنامههایی با هم داشته باشیم. با هم به پیادهروی میرویم، ورزشمان هم که با هم است، و اگر با هم تفریح نکنیم که دیگر دوست صمیمی نیستیم. خلاصۀ مطلب اینکه تمام ارتباطات ارزشمند در همین نزدیکی است و وقتی به این موضوع دقیق شویم میبینیم با اینکه این فناوریها وعدۀ ارتباط سریعتر و نزدیکتر دادهاند؛ اما در اصل کیفیت این ارتباطات را بیش از حد کاهش دادهاند.
بهتازگی کتابی میخوانم با عنوان «مینیمالیسم دیجیتال». فحوای کتاب همین است. وعدۀ این فناوریها چیزی است و برون آمد آن چیزی دیگر. اما جالبترین نکتهای که تا این لحظه به آن برخوردهام موضوع تنهایی است. در این عصر تنهایی به معنای واقعی کلمه دشوار شده است. حتی زمانی که حضور فیزیکی کسی احساس نمیشود، افراد همیشه در اطراف ما حضور مجازی دارند. تعریف جالبی نیز از تنهایی مطرح شد که خواندنش خالیازلطف نیست. تنهایی یعنی: «تنها بودن با خود، و افکار خود و بدون مزاحمت و درگیری با اذهان دیگر».
در این عصر واقعاً دیگر کسی نه به اهمیت تنهایی فکر میکند و نه از آن آگاهی دارد. تنهایی مهد خلق ایدههای خلاقانه، حل مشکلات، آرامش و چارچوببندی مجدد زندگی است؛ اما این بزرگترین محرومیتی است که این فناوریها برای ما ایجاد کردهاند. شاید بهتر باشد بیشتر به این موضوع فکر کنیم!
آیا این تنها خطر این فناوریها است؟ مسلماً خیر، اما خطر مهم دیگری هست که باید به آن اشاره کنم. چند روز پیش مقالهای ترجمه کردم با عنوان «هوش مصنوعی، تهدیدی وجودی برای انسان». اولین چیزی که با دیدن کلمۀ تهدید به ذهنمان میرسد شاید تسخیر دنیا و انقراض نسل بشر به دست این هوش مصنوعی گرامی باشد. اما اینطور نیست. اینها در حد افسانههای علمی تخیلی هستند که بیشتر بدرد همین فضای مجازی و کتابها میخورند. پس اگر این خطری نیست، دیگر چه میماند؟ به عبارت خطر وجودی بیندیشید. خطر وجودی به چه معناست؟
خطر وجودی زمانی به کار برده میشود که صرف وجود چیزی باعث ایجاد خطر شود. به عنوان مثال دسترسی گروهی تروریستی به سلاح هستهای. اما این هوش مصنوعی با این همه امکانات و راحتی که برای ما داشته چطور خطری وجودی است. خب، موضوع بیشتر شناختی و فلسفی است تا تروریستی. برگردیم به اول همین نوشتار. امروزه حتی سادهترین کارهایمان را هم به این فناوریها سپردهایم. دست این جناب چتجیپیتی هم که درد نکند. به قولی حتی مشقهای شبمان را نیز مینویسد. خب پس این دیگر چه انسانی است؟ فکر را که هوش مصنوعی میکند. ایدهپردازی هم که بر عهدۀ او است. خلاق هم که گویا هست. پس ما دیگر به چه درد میخوریم. از این منظر است که این فناوریها خطر وجودی برای انسان بودن ما هستند؟ شما انسان را چطور تعریف میکنید؟
شاید وقت آن رسیده باشد که پیش از هوش مصنوعی خودمان انقلابی کنیم و افسار اوضاع را خود به دست بگیریم.