هیچوقت یادتون نره، قطعی برق یک فاجعه تکنولوژیک و زیرساختی به حساب میاد، که بسته به گستره و طول زمانش، میتونه به فجایع اجتماعی و حتی انسانی تبدیل بشه. پس خدا رو شکر که ایران زندگی میکنیم نه تگزاس.
تقریباً از ۸ سالگی مطمئنم که تجربه مرگ یک لحظه آنیه. شبیه به خاموش کردن تلویزیون، همه چیز در یک نقطه تاریک و تموم میشه.
دیروز وقتی برق رفت و تو آسانسور گیر کردم و برای چند ثانیه تصور همیشگیم از مرگ رو تجربه کردم.
من زنده موندم ولی اگه سال 2021 توی تگزاس بود به احتمال زیاد ناكام از اين دنيا ميرفتم.

دیگه تاکسیم پیدا نمیشه. زندگی حتی چیزهای معمول و بیاهمیتش رو هم ازمون محروم میکنه. مطمئنم یک روزی مجبورم روبروی متولد دهه نود بشینم و توضیح بدم که چیزی به اسم تاکسی دربست و خطی قبل از ظهور اسنپ و تپسی وجود داشت و آدمها سر خیابون وایمیستادن و فریاد میزدن "مستقیم"
من اولین بار که با ابعاد اجتماعی قطعی برق آشنا شدم تو تاکسی بود.
راننده: میدونی تو ژاپن یک ساعت برق قطع شه چه اتفاقی میافته؟
-نه
راننده: کشورشون ۱۰ سال عقب میفته! تو آمریکا چی؟ میدونی؟
-نه
راننده: ۲۰ سال عقب میفتن! حالا تو ایران یه روز برق بره بنظرت چی میشه؟
-نمیدونم
"جمعیت کشور دو برابر میشه."

تپسی به تازگی گزینه سفر در سکوت رو اضافه کرده که مسافر و راننده در طول مسیر باهم صحبتی نمیکنن. ایده خوبیه، آدما عوض شدن و حوصله صحبتهای کوتاه و بدون مقصد ندارن. وقتی تو آسانسور گیر کردی، برای کسی مهم نیست که ۴۲۶ نفر تو قطعی برق تگزاس مردن.
فوریه ۲۰۲۱، سرما به جون مردم تگزاس افتاد و درگیر بلای طبیعی طوفان زمستانی شدن. سرما به هیج لولهای رحم نکرد و یخ زدگی همه نیروگاهها رو از کار انداخت.
تو یک چشم به هم زدن، بیشتر از ۴.۵ میلیون نفر تو تاریکی و سرمای فرو رفتن.
تاریکی فقط یک مشکل فنی نبود و تبدیل به یک فاجعه انسانی شد. آمار رسمی دولت، مرگ ۲۴۶ نفر را ثبت کرده اما خب اینجور مواقع اونا هم یخورده با آمار مثل ما خوب نیستن و بررسیهای مستقل نشون داده که تعداد واقعی بین ۴۲۶ تا ۷۰۲ نفر بوده
. بیشترشون سالمندانی بودن که تو خونه از سرما یخ زدن یا بیمارای وابسته به دستگاههای اکسیژن.
البته بعدها کلی اقدام انجام دادن که دیگه همچین فاجعهای رخ نده ولی به هر حال تا این لحظه کسی به دلیل قطعی برق و یخ زدگی در ایران فوت نکرده. حداقل تو تابستون.

طبق گزارش کسانی که تجربه نزدیک به مرگ داشتن، تو لحظات آخر در کسری از ثانیه آدم کل زندگیشو جلوی چشماش مثل یک فیلم رو دور تند میبینه.
دلم برای بازی کردن با سایه ها تو تاریکی، تاکسی، چونه زدن سر پول خرد و ساعتها بدون دغدغه توی ویکیپدیا چرخیدن تنگ شده.
کاش اون چند لحظه که تو آسانسور پیش ناخودآگاه خودم به باور مرگ رسیده بودم، یکدور دوباره تا اینجا زندگی رو میدیدم.
اما نکنه فقط همه چیز یهو تاریک شه؟