بلاگ از آذین قریشی زاده از بچه های باشگاه
میدونی دیروز که بعد مدتها رفتم بیرون
همچیو با یه دقت دیگه ای نگاه کردم
دیدم که چه آدمایی تلوتلو خوران دارن تو تنهایی خودشون راه میرن
دیدم آدمایی رو که با اخم راه میرن جوری که از درون انگار عصبانین
آدمایی بودن که با خودشون حرف میزدن نمیدونم شاید غر میزدن ، یا شکر میکردن ، یا تحلیل .....
به خودم که اومدم دیدم منم دارم با خودم حرف میزنم.....
شاید به همه ای این آدمایی که گفتم میگیم ( دیوانه )
با کسایی که متفاوت از همن....
میدونی بعضی وقتا دوست داری به کسی که داره با خودش حرف میزنه بگی: یه چیزی اذیتت میکنه؟؟؟؟ بیا باهم قدم بزنیم و باهاش تا هر وقت که کوهی از حرفاش تموم میشه راه بری تو شهر
یا با کسی که تلوتلو خوران و پا در هوا راه میره دلیل این خوشیشو بپرسی
شاید عاشقه نمیدونم
ولی شهر با این دیوونه ها قشنگه
با این همه رنگای مختلف
فکرای مختلف
و دیوانه های مختلف :)
بنظرم یک رنگ بودنِ جامعه قشنگ نیست خیلیا هستن که ساده بودن دلشونو میزنه.
چه خوبه که آدمامون متفاوتن
با رنگا...
بیا بعضی وقتا خیابونو با یه دقت دیگا نگا کنیم چون خیلی فرق داره با میزیکه ساده ازش میگذریم
ولی خودمونیم بنظرم اگه میشد با خیابونم حرف بزنیم دلش پُر بوداااااا
بهش فکر کن :)
ساده نگذریم از قشنگیا
مرسی که هستی
آذین هستم یکی از اعضای باشگاه ۴.۲ درصدیون
(توی باشگاه ۴.۲ درصدیون، هدف اشتراک افکاره، قرار نیست موافق باشی با مطالب، قراره نظرتو بدی و رشد صورت بگیره )