ََABNOOS
ََABNOOS
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

برای مرگ یک کلمه

پروفسور یه جایی گفت: بعضی وقتا تنها کاری که می‌تونی بکنی، یه کار اشتباهه.

و چندی پیش ناگهان پی بردم اشتباه کرده‌ام‌. گرفتار شده بودم. -گرفتار یک اشتباه طولانی-

adiós mi amigo
adiós mi amigo

گفت: پریشانی


گفتم که زنجیرم به آن درد، پنهانی
مرا فحوای کلامی کرد زندانی
و دیدم می‌رود جانم به آنی و ندانم کی خورده‌ام بازی به دست مردمانی..
مردمانی بسته چشم و درنده پیمانی
چه آنهایی که بردند اعتمادی را به ارزانی
بودند رفیقانی زمانی..

و پرسم از خودم بعد از هر اتمامی
: هنوز هم همانی؟

...
...

کلمه‌ی مقدسی بود. ورای هر باوری، باور داشتم مهم است؛ ارزش دارد. اما کلمه‌ها را می‌توان آلوده کرد. و کسی آمد و ریشه‌ی باورم را به نحوست کشید. ایستاده بودم و دست می‌زدم برای مرگش. و می‌نوشیدم به سلامتی تاریکی قلبم که شکسته بود. آنقدر بد شکسته بود که به جوهر مرکب سیاه روی تمام کاغذها شلاقش زدم و نابودش کردم.

کلمه رفیق را نابود کردم!

رفیقمرگکلمه
سرد و تیز می‌خندیدی؛ یک سینِما فرو می‌ریخت'
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید