علی‌رضا
علی‌رضا
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

۰ یا ۱ ! مسأله این نیست!

اولین باری که مفهوم ۰ و ۱ به گوشم خورد، گمونم اول دوم راهنمایی توی مبحث مبنا بود! که بر مبنای ۲ رو داشت معلم ریاضی توضیح میداد و میگفت کل دنیای تکنولوژی بر این مبنا شکل گرفته! و هرچی این بنده خدا تلاش می‌کرد من بیشتر نمیفهمیدم! مفهوم سخت و پیچیده‌ای بود! اون موقع ته تکنولوژی که باهاش آشنا شده بودم یه PC پنتیوم 5 بود که باهاش فیلم می‌دیدم و آهنگ گوش می‌کردم و گمونم فیفا ۲۰۰۰ میزدم! آخر حرکت هم یاهو مسنجر بود! مفهوم ۰ و ۱ تو اون دوران حتی با اون حجم پیشرفت دنیای ارتباطات و تکنولوژی و IT قابل درک نبود برام

۰۰۰۱۰۱۱۰۱۰۱۰۱۱۱۰۱۰۱۰۱۰۱۱۰۱۱۱۰۰۰۱
۰۰۰۱۰۱۱۰۱۰۱۰۱۱۱۰۱۰۱۰۱۰۱۱۰۱۱۱۰۰۰۱

بعدها مفهوم ۰ و ۱ برام جور دیگه‌ای جا افتاد! وقتی دقت کردم روی کنترل‌های دستگاه‌ها ۰ معنی خاموش داشت و ۱ معنی روشن! ۰ یعنی هیچ! و ۱ یعنی همه چیز! ۰ یعنی سفید و ۱ یعنی سیاه! این برام قابل فهم تر بود! حالا دیگه همه چیز، نه فقط دنیای تکنولوژی، برام با ۰ و ۱ معنی می‌گرفت! یا ۰ بودی یا ۱! سفید بودی یا سیاه! جامعه اینطوری شده بود! نمیدونم این اثر از تکنولوژی به جامعه تسرّی پیدا کرده بود! یا جامعه به خاطر این شکل و شمایلش تکنولوژی رو اینطور تعریف کرده بود! اما هر چیزی بود خط کش فلزی و سخت و درد آوری بود! تمام مرز بندی‌ها و خط کشی‌های زندگی بر این اساس شکل میگرفت! انگار لبه یه خط کش رو عمودی بگیری روی جامعه و یه طرفش دنیای ۰ ها باشه و طرف دیگه دنیای ۱ ها! و راه رفتن روی لبه خط کش، تقریبا محال!

اما من بلد نبودم سفید باشم! بلد نبودم سیاه هم باشم! من خاکستری بودم! یه جایی وسط ۰ و ۱! من ممیز داشتم!‌عدد صحیح بودم و نه عدد حسابی و طبیعی! خاکستری بودن بد نبود؛ اجتناب پذیر هم نبود! میشد خاکستری بود، اما خط کش جامعه نمیذاشت خاکستری بود و ممیز گرفت! میخواست همه رو خط‌کشی کنه! میخواست به همه تحمیل کنه یا ۰ باشید یا ۱! تکلیف خود را با خط کش جامعه مشخص کنید! اما خاکستری‌ها یاد گرفتن رو لبه راه برن! خاکستری‌ها کم نبودن و نیستن و یاد گرفتن به جای اینور اونور خط‌کش رفتن، روی اون لبه نازک خط‌کش راه برن! اما خب هستن بسیار بسیارانی که چشم ندارند راه رفتن روی لبه را ببینند! و هل می‌دهند! مدام هل می‌دهند و می‌اندازندت به دنیای ۰ ها یا ۱ ها! سخت است به آن‌ها حالی کنی که به جای انداختن این و آن به پایین، بیایند بالا و لذت راه رفتن در این دنیای بی انتها را بچشند! آزادانه و بی پروا، با فراغ بال بر این لبه نازک و باریک راه بپیمایند و کم کم این دنیای به منتهای لبه خط‌کش را بزرگ و بزرگ‌تر کنند.

این خط‌کش حالا دیگه در جامعه رها نیست، که در درون همه ما نهادینه شده! ما همه درون خود یک خط‌کش سخت فلزی و دردآور داریم که راه رفتن بر روی لبه آن ممنوع شده است! و هر از گاهی خودمون رو با این خط کش هل می‌دهیم به سمتی از آن و مرز ۰ و ۱ را برای خود تعیین می‌کنیم!

ای کاش ای خط کش رو برمیداشتیم، ای کاش جامعه این خط کش رو می‌شکست و می‌انداخت دور تا راحت و آزاد در دنیای بی پایان میان ۰ و ۱ راه رفت! حتی شاید گاهی آزادانه ۰ می‌شدیم و گاهی آزادانه ۱! ۰ و ۱ رو باید دور ریخت! ۰ و ۱ رو باید پاره کرد! باید به دنیای بی‌پایان میان این دو رفت!

روانشناسیذهنخط کشیصفر و یکجامعه
دوست دارد بنویسد، ولی نمی‌نویسد. دوست دارد درست بنویسد، گرچه تلاشش را می‌کند، اما فایده‌ای ندارد. نه می‌نویسد و نه درست می‌نویسد. پس ادعایی در نوشتن ندارد، گرچه ادعا زیاد دارد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید