ابوالفضل طالبلو
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا مرد ها می‌میرند؟




سلام به شما خواننده گرامی، من ابوالفضل طالبلو هستم و قصد دارم در این نوشته به ابعاد کمتر پرداخته شده در خصوص زندگی مردان و نامرئی بودن قسمت عاطفی آنان بپردازم، امیدوارم از مطالعه این مطلب لذت ببرید.

در جهانی که مردانگی اغلب با قدرت، استقامت و سکوت تعریف میشود، مرگ خاموش بسیاری از مردان نه در اثر بیماری یا حادثه، بلکه در نتیجه زخم‌هایی رخ میدهد که بر پیکره روحشان نقش میبندد. آمارها نشان میدهند مردان به‌طور متوسط عمر کوتاه‌تری نسبت به زنان دارند؛ اما این تنها عددها نیستند که تراژدی را روایت میکنند. پشت این ارقام، داستان‌هایی از تنهایی‌، فشارهای پنهان و زخم‌های درمان‌نشده وجود دارد که گویی مردان را از درون می‌پوساند، بی‌آنکه دیگرانی، متوجه شود.

از کودکی به مردان آموخته میشود که «گریه نکن»، «ضعف نشان نده» و «همیشه قوی باش». این گزارهها، اگرچه بهظاهر برای ساختن شخصیتی مقاوم طراحی شده‌اند ، در واقعیت به زنجیری تبدیل میشوند که روح را فرسوده میکند. مردان مجبورند در نقش نان‌آور ، محافظ و تکیه‌گاه خانواده ظاهر شوند، حتی اگر خود در عمق وجود، نیاز به تکیه کردن داشته باشند. این فشارِ دائمی برای «بی‌عیب بودن» به مرور انرژی عاطفیشان را تخلیه میکند، بی‌آنکه فرصتی برای بازسازی آن پیدا کنند. مطالعه‌ای در دانشگاه هاروارد نشان میدهد مردانی که خود را مجبور به رعایت استانداردهای سنتی مردانگی میدانند، ۳۰٪ بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و اضطراب قرار دارند. این همان تناقض دردناک است: جامعه‌ای که از مردان میخواهد «سنگ» باشند، از یاد میبرد که سنگ ها نیز زیر فشارِ مداوم ترک برمیدارند.

مردان اغلب در دامِ تنهایی عاطفی گرفتارند. آنها ممکن است دوستان زیادی داشته باشند، اما کمتر پیش میآید که درباره ترس‌ها ، ناامیدی ها و یا شکست‌هایشان صحبت کنند. فرهنگ مردانه، گفتوگو درباره احساسات را نشانه‌ای از ضعف میداند؛ در نتیجه، بسیاری از مردان ترجیح میدهند دردهایشان را در پشت ماسک بی‌تفاوتی یا شوخ‌طبعی پنهان کنند. این سکوت، مانند سمّی است که آرام‌آرام روابطشان را از اصالت خالی میکند و آنها را در خلأیی تنها رها میسازد. یک پژوهش در بریتانیا نشان داد ۷۵٪ از مردان در مواقع بحران عاطفی، به‌جای صحبت با دیگران، مشکلات را «در خود میریزند». این انزوا، نه‌تنها بار روانی را افزایش میدهد، بلکه پیوندهای عاطفی را نیز میسوزاند.

افسردگی، اضطراب یا اختلالات روانی در مردان اغلب نادیده گرفته میشود یا با برچسب‌هایی مثل «بی عرضگی» یا «تنبلی» تحقیر میشود. بسیاری از مردان به دلیل ترس از قضاوت شدن، هرگز به‌دنبال کمک حرفه‌ای نمیروند. سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که نرخ خودکشی در مردان به‌طور متوسط دو برابر زنان است؛ این آمار، فریاد خاموشی است که میگوید: «جامعه به مردان یاد داده رنج بکشند، اما نجنگند!»

فرهنگ مردانگی حتی بر مراقبت‌های جسمی نیز سایه می‌اندازد . مراجعه به پزشک یا توجه به علائم بیماری، گاهی به‌عنوان رفتاری «زنانه» تلقی میشود. مطالعات نشان میدهند مردان کمتر از زنان چکاپ های دوره‌ای انجام میدهند و معمولاً تا زمانی که بیماری به مرحله بحرانی نرسد، به دنبال درمان نمیروند. از سوی دیگر، برخی مردان برای فرار از فشارهای روانی، به رفتارهای پرخطر مانند مصرف الکل یا مواد مخدر روی میآورند؛ راهکاری ویرانگر که تنها مرگ را تسریع میکند.

مردان در بسیاری از فرهنگ‌ها یاد گرفته اند که عشق ورزیدن را نه یک نیاز، بلکه امتیازی زنانه ببینند. آنها ممکن است در بیان محبت یا دریافت آن دچار مشکل باشند، چرا که از کودکی شنیده‌اند «مرد گریه نمیکند» و «مرد وابسته نمیشود». این کمبود ارتباط عاطفی اصیل، نه‌تنها رابطه‌ها را شکننده میکند، بلکه مردان را در سنین بالا، در برابر احساس پوچی آسیب‌پذیر می‌سازد. روانشناسان تاکید میکنند که ناتوانی در برقراری پیوندهای عمیق عاطفی، یکی از عوامل اصلی افسردگی در مردان سالمند است.

مرگ خاموش مردان، تنها زمانی متوقف میشود که جامعه تعریف خود از مردانگی را از «سنگ بودن» به «انسان بودن» تغییر دهد. مردان نیز حق دارند ضعف نشان دهند، گریه کنند، کمک بخواهند و بدون ترس از تحقیر، خودِ واقعیشان باشند. این تغییر، نه یک پیروزی فمینیستی، که پیروزی انسانیت بر سنت‌های زهرآگین است. شاید پاسخ به پرسش «چرا مردها میمیرند؟» در این جمله نهفته باشد: «چون به آنها اجازه داده نمیشود زنده باشند و زندگی کنند.»

از اینکه وقتتون رو برای مطالعه این نوشته اختصاص دادید از شما سپاسگزارم، براتون طلب صلح و آرامش دارم.

دانشجوی رشته جغرافیا دانشگاه تهران، علاقه‌مند به دنیای نظامی و ادبیات، گاهی عمیقاً به این دنیا فکر میکنم .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید