لب بر لبت نهاد و نهادم ضمیر شد
آه از غمت، جوانکِ عاشق، چه پیر شد
دارم برای آمدنت گریه میکنم ...
باز آ که مردِ رو به گلستان، کویر شد
شاید که عشق معجزه کرد و تو آمدی
اما برای دیدن عشقت، چه دیر شد ...
تنها کسی که بعد تو با من رفیق بود ...
تولهسگ یتیم غمت بود، که شیر شد