آقای شاید ...!
آقای شاید ...!
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

شیطنت‌های تو دارد کار دستم می‌دهد !

تا معطر شانه از زلف پریشان می‌شود

خستگی‌های تنم در لحظه درمان می‌شود


شیطنت‌های تو دارد کار دستم می‌دهد ...

آدمی گاهی اسیر چشم شیطان می‌شود!


بحث اسلام و مسلمانی ندارم با کسی

کافر از شوق نگاه تو مسلمان می‌شود


بوی گیسوی‌ تَرت کِی می‌رود از شانه‌ام؟

در نبودت چشم‌هایم خیسِ باران می‌شود.


مو پریشان، چَشمِ مشکی، رنگِ لب‌ها؛ سیب سرخ

سفره‌ی رنگین‌کمان تقدیم یاران می‌شود


مجلس، امشب ،تا سحر، آیینه‌دار چشم توست

غنچه‌ی لبخند تو گل‌برگِ گلدان می‌شود


ساقیِ مجلس تویی ساقی بیا، جامی بده

قلب من بعد از لب تو، مست و حیران می‌شود


شور و حالی می‌دهد لب‌های تو بر جان ما

شاعرم، شعر لبانت میسرایم من، که دیوان می‌شود

شیطنتشعر
ایهام، تناقض، پر از ابهام و دو پهلو، من شایدم و شخصیتم شکل ندارد...!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید