ویرگول
ورودثبت نام
آقای شاید ...!
آقای شاید ...!بخوانید و بر حال شاعر بگریید . . . Telegram Channel : @AghayeShayad
آقای شاید ...!
آقای شاید ...!
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

هر نفس در سینه‌ام تاوان آن، دلبستن است !

امشب از دلتنگی‌ات همپایِ باران می‌نویسم
شرحِ حالی تلخ را با حالِ ویران می‌نویسم

​یادِ آن شب‌هایِ روشن، یادِ آن رخسارِ یاس
بر تنِ این کوچه‌ی خیس و پریشان می‌نویسم

​حرف‌های مانده در دل را، غمِ نشکفته را
بی‌نقاب و بی‌تعارف، لخت و عریان می‌نویسم

​داغِ سنگینِ نبودت، بر دلِ ایوان نشست
قصه‌ام را از همین ایوان به تهران می‌نویسم

​در نگاهِ دیگران، کوهی صبور و محکمم
از تو اما، از غمت، با چشمِ گریان می‌نویسم

​رفته‌ای، اما خیالت ماندنی‌تر از خودت
این تناقض را چنین تلخ و فراوان می‌نویسم

​هر نفس در سینه‌ام، تاوانِ آن دل بستن است
عمرِ باقی‌مانده را، در بندِ تاوان می‌نویسم

​خاطراتت مثلِ زخمی کهنه، سر وا کرده است
امشب از این زخمِ کاری، شرحِ درمان می‌نویسم

​کاش پایانِ خوشی می‌داشت این قصه، ولی
با تاسر و تأسف، خطِ پایان می‌نویسم

اعلامیه ترحیم
اعلامیه ترحیم

شعرترمینالسرباز
۳
۰
آقای شاید ...!
آقای شاید ...!
بخوانید و بر حال شاعر بگریید . . . Telegram Channel : @AghayeShayad
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید