آیدا
آیدا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

افسردگی

یه وقتایی خسته میشی هر کاری میکنی خستگیت در نمیاد . نمیدونم شایدم کاری نمیکنی احساس میکنی داری کاری میکنی ! آخهمیدونی چیه یه لذت خاصی توی این خستگی هست دوست داری تو همون وضعیت باشی کسی هم کاری به کارت نداشته باشه از یه طرفمیترسی نکنه به بیراهه بری البته ترسشم دوست داشتنیه یه جور شجاعت بی حد بهت میده میگی تموم میشه میره دیگه تهش اینه انتهاشاینه بذار تا تهش برم مگه مهمه ؟! یه جور حس رضایت تو این خستگی هست ، یه جور خاصی از آزادی یه جور خاصی از رهایی . خودتمیدونی تاحالا خیلی آدمای زیادی رو‌ دیدی اینطوری بودن راهنماییشون کردی نصیحتشون کردی که پاشو برو بیرون پاشو ورزش کنپاشو آهنگ شاد گوش کن چهره یکی یکی اون آدما میاد جلوی چشمت و میگی کاش به جای این حرفا میگفتم آره عزیزم میدونم خسته ایکاش بهش میگفتم اشکال نداره یه وقتایی هم آدم خسته میشه چه اشکالی داره کاش بهش میگفتم بهم بگو از چیا خسته ای بهش نمیگفتمقوی باش چه ایرادی داره یه وقتایی هم ضعیف باشی هیچ ایرادی به نظر من ! چقدر این روانشناسی زرد به آدما آسیب زده که همیشهشاد باش همیشه بخند همیشه قوی باش همیشه برونگرا باش چرا ؟!!! مگه تو فصلا فقط فصل بهار هست ؟!! مگه تو‌ زندگی فقط جوانیهست ؟!!! مگه تو حس ها فقط حس شادی هست ؟!! چرا بقیه حس ها رو تجربه نکنیم ؟!! چون بهمون گفتن دنیا دو روزه و فقط شاد باش. حالا یه روز شاد یه روز غمگین چی میشه مگه ؟!! از این به بعد میخوام به احساساتم احترام بذارم احساساتم رو دوست داشته باشماین احساسات من هستن که بهم میگن کجای روحم درد داره کجای روحم نیاز به ماساژ یا دمنوش داره همونقدر که جسممو میشناسممیخوام روحمم بشناسم میخوام روحمم در آغوش بگیرم و بگم که چقدر دوستش دارم و اصلا مهم نیست یه وقتایی خسته است و نیاز بهاستراحت داره .

افسردگیخشمدمنوشماساژآرامش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید