عین. سین. دال
عین. سین. دال
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

مهملیات یا اشعاری که معنا ندارند: شماره ۱

سبزی‌خوردن، فلفل‌قرمز، کاهوسالادی یا نعنا
گویم بر هر وزنی گویی مصرع‌ها شعری بی‌معنا

دیشب شامم کتلت بودش با یک نانی هم چون صخره
گفتم آخر این نان‌ها را سگ می‌بلعد؟ ثمّ أنْزَعْنا

دعوا کردم اعصابم را لِه کرد آن زن اندک‌اندک
بعد از یک پیکاری سنگین گفتم وی را: «ما أنْفَعْنا‌ :(»

ویروسی بودم من لیکن، رفتم جنگل رفتم ساحل
إنّی نادِم مِن أعمالی یارَب فی ‌جنّت أوْقعْنا

مفعولاتن مفعولاتن مفعولاتن مفعولاتن
باشد وزنی زیبا، نیکو، پس گوید هر مر‌ئی رعنا:

«شیرین‌عقلا! ناقص‌فهما! کوته‌فکرا! کم‌اندیشا!
خیزش باید، جنبش باید، برگو نادانی را: «لعنا»!»

هرجا خواندم من این شعرم، آمد پیری گفت او من را
کودک جانم، بس کن دیگر، یا گو اشعاری پرمعنا

«إنّی آسف»، «آیَم ساری»، «می دیسپیاچه»، «چُک اوزگونوم»
شاید باری گفتم شعری: «کز آن امّیدی ساطعنا»

شعرداستانهنر
تنها کمی فضا را داده‌ست وی به تعریف/ آخر چگونه گویم کلّ کمالِ خود را؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید