علی حیدری
علی حیدری
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

بحث نکردن و ننوشتن؛ مقایسه‌ی تعداد نویسنده‌ی فعال به مخاطب در ویرگول و مدیوم



قصد دارم از زاویه‌ی دیگر به بحث نویسندگی و در حقیقت «اظهار نظر از طریق نویسندگی» ورود کنم.

اول اینکه چرا ما اصولا کم با یکدیگر صحبت می‌کنیم و دوم اینکه عمومِ مردم ما در زندگی روزمره کم می‌نویسند و کمتر خود را بیان و ارائه می‌کنند.

بهانه‌ی این مطلب شکل‌گیری چند نکته در ذهنِ نگارنده و مرتبط شدن آن‌ها به یکدیگر بوده است.




مقایسه‌ی تعداد نویسنده‌ی فعال به مخاطبِ فعال در ویرگول و مدیوم:

در همین بررسی اجمالی که در ۲ سایت مدیوم و ویرگول داشته‌ام، متوجه یک مسئله شده‌ام: هر ۲ سایت جامعه‌ی مخاطبان گسترده و بسیار فعالی داشته‌اند. (یعنی افرادی که پست‌های دیگران را می‌خوانند.) اما به نظر می‌رسد تعدادِ نویسندگان جدی سایت مدیوم در مقایسه با نویسندگانِ فعالِ سایت ویرگول بسیار بیشتر است. (با در نظر گرفتن اینکه اصولا مدیوم سایتی جهانی است و خوانندگان فعال بسیار بزرگتری دارد.)

من البته نویسنده پست‌های یکی دو خطی، تبلیغاتی، اشتراکِ لینک سایت‌ها یا شبکه‌های اجتماعی دیگر و یا متون کپی پیست شده را در نظر نمی‌گیرم.

اما به هر حال آنچه واضح است اگر چندین روز را در ویرگول بگذرانید با تعداد زیادی نویسنده‌ی جدی روبه‌رو نمی‌شوید و این نشان می‌دهد که فرهنگ نوشتن در این کشور وجود ندارد. همانطور که فرهنگ گفتگو وجود ندارد و البته مگر غیر از این است که نوشتن همان گفتگو و ابرازنظر است؟

گفتگو متفاوت از فن بیان است:

وقتی از گفتگو حرف می‌زنیم از فن بیان صحبت نمی‌کنیم، فن‌ِ بیان به هم بافتن کلمات، استفاده از واژه‌های متنوع، تسلط به لحنِ صدا و از این قبیل است در حالی که گفتگو از استدلال، منطق و استنتاج نشات می‌گیرد.

فراستی فنِ بیانِ خوبی دارد!

احتمالا همه‌ی ما فراستی را مشهورترین منتقد سینمایی کشور می‌دانیم، عده‌ای دوستش دارند و عده‌ای نه. بعضی او را بسیار باسواد می‌دانند و خودش هم به این مسئله اذعان دارد و به سوادش می‌نازد.

با این حال اگر برنامه‌ی هفت را کارنامه‌ی فراستی و معیاری برای قضاوت قرار دهیم، چه جملاتی از او به یادتان می‌آید؟ جدا اگر جمله‌ی خاصی به یاد دارید بگویید! من که غیر از عباراتی نظیرِ مقوا بود، در نیامده بود، ماقبلِ نقد بود، چیزی به یاد نمی‌آورم. (به جز نظرش در مورد فیلمِ کیمیایی که خوب استدلال شد ولی نتیجه‌گیری غلطی داشت: چرا آدم نتواند برای رضای خودش فیلم بسازد؟ چه اشکالی دارد؟)

در حقیقت فراستی چه موافق و چه مخالفِ فیلمی باشد نمی‌تواند به شکلِ قابلِ درکی توضیح دهد که چرا مخالف و یا موافق است. مثلا در نیامده بود یعنی چه؟ توضیح بده! مقوا به چه چیز قابلِ بحثی ارجاع می‌دهد که طرفِ مقابلِ گفتگو بتواند با آن موافقت یا مخافت کند؟

غرض از شرح این مثال این است که بگوییم حتی یکی از مهم‌ترین منتقدان فرهنگی کشور، صرف‌نظر از نیتش نمی‌تواند درست گفتگو و نقد کند.

فحش می‌دهم پس هستم!

هر روز شبکه‌های خبری مانندِ بی‌بی‌سی یا اینترنشنال فخرفروشانه از دریافت نظرات مخاطبان خود پیرامونِ فلان یا بهمان موضوع می‌گویند. «مخاطبان بی‌بی‌سی گفته‌اند...» «امروز با فرن تقی‌زاده هستیم و درباره ....(موضوع) نظر مخاطبان‌مان رو جویا می‌شویم»

اما این مخاطبان که در موردِ یک موضوع (لابد یک موضوعِ مهمِ جهانی و کشوری) اظهار نظر کرده‌اند، چه کسانی هستند و چه گفته‌اند؟ اگر به طور تصادفی بخش کامنت‌های بی‌بی‌سی را بررسی کنید، چند تیپ اظهارِ نظر را می‌بینید:

یک عده خوشمزگی می‌کنند: جهیزیه‌ی دخترم...

یک عده پرده‌دری می‌کنند: فلانی هستم از همه‌ی شهرها...

یک عده فحش می‌دهند: همین عکس بالا

یک عده تبلیغ می‌کنند: واقعا مردم چرا می‌رن ترکیه لباس می‌خرن...؟

و یک عده بی‌ربط حرف می‌زنند: پست راجع اظهارنظر وزیر عربستانی است ولی فرد به پوشش ندادنِ اخبار ترامپ معترض است.

وقتی پدر پسر را تحمل نکند

این که بتوانیم مستدل و منطقی و خونسرد بدون اینکه از شنیدنِ نظرات مخالف عصبانی شویم نظر خود را بگوییم و فحاشی نکنیم، نیاز به تربیت از دوران کودکی دارد.

حالا بگذارید خاطره‌ای برای شما نقل کنم: بچه که بودم گه‌گاه به خانه‌ی یکی از فامیل‌های دور میرفتیم این فرد بچه‌ی پرحرف و تخسی داشت، هر حرفی که این بچه می‌زد فردِ موردنظر ۲ واکنش داشت: واکنشِ ملایم و واکنشِ سخت. واکنشِ ملایم این بود که می‌گفت خفه‌شو، دهنت را ببند و واکنشِ سخت این بود که سیگار را روی پوست او می‌گذاشت... شما از چنین بچه‌ای وقتی که بزرگ شود چه انتظاری دارید؟

حتی یادم هست در خانواده‌ی ما که پدرم استاد دانشگاه بود و کودکی مثلِ من شمعِ محفلِ هر جمع، شکلِ خفیف‌تری از این برخورد وجود داشت.

یادم هست زمانی قرار بود یک دست مبل بخریم و معیارهای مختلفی مدنظرمان بود، دستِ آخر بین چند گزینه مردد ماندیم. من که در آن زمان کودکی ۱۲ ساله بودم شروع کردم جنبه‌های مثبت و منفی هر مبل را توضیح دادم و گزینه‌ی خود را اعلام کردم. ناگهان دیدم پدرم عصبانی شد و گفت: «بچه اینقدر برا یه مبل فلسفه نباف! عجب اشتباهی کردیم نظر خواستیم.»

بعدها فهمیدم بودجه‌ی ما به گزینه‌ی من نمی‌خورد اما پدرم به جای اینکه روشن بگوید که پولش به آن مبل نمی‌رسد، آن جمله‌ی نه چندان مطلوب را گفته بود.

منظورم آن است که قدرت تحلیل و ابرازنظر، نیاز به زمینه و پروبالی دارد که باید از کودکی و از طریق خانواده و بعد مدرسه در فرد تقویت شود. کسی که مدام تودهنی می‌خورد یا «دهانت را ببند» می‌شنود نمی‌تواند راحت حرف بزند و بنویسد و بدتر آنکه طاقت شنیدن و خواندنِ نظرات دیگران را نیز نخواهد داشت و این چرخه‌ی معیوب ادامه می‌یابد.

وقتی کنجکاو نیستیم

نوشتن و صحبت کردن در هر زمینه‌ای نیاز به جدی شدن و عمیق شدن در آن مبحث دارد و مردم ما حوصله‌ی این حرف‌ها را ندارند در نتیجه صحبت‌های دکتر و مهندس و کارشناس از حرف‌های راننده‌تاکسی‌ها فراتر نمی‌رود. وقتی به کنه موضوعی وارد نشوید لاجرم در پوسته می‌مانید و این در سطح ماندگی خود را در مسخرگی و توهم توطئه نشان می‌دهد.

یک مثال:

در روزهای اخیر تروری رخ داد که همه از آن باخبریم. این ترور در نوع خود در جهان بی‌سابقه بود و لایه‌های متعددی برای بررسی داشت. انگیزه‌ها، پیامدها، دست‌اندرکاران، طراحی عملیات و عملکرد تیم‌‌ِ امنیتی، واکنشِ خودِ آن مرحوم. از این همه سوژه اما یک چیز چشمِ مردمِ ما را گرفته است:

«نمی‌گیگیریم!»

مردان و زنانی گنده، کلِ ماجرایی با این ابعاد، اثرات و پیامدها را رها کرده‌اند و خلاقیتِ خود را در ساختِ جملاتی که به فعلِ «نمی‌گیگیریم» ختم می‌شود آزمایش می‌کنند. چنین افرادی چه بنویسند و چه بگویند؟

این حتی مختصِ مردم عادی هم نیست و گریبان‌ نخبگان را هم می‌گیرد.

۹۰ را به یاد آر!

نود برنامه‌ای با سابقه و محبوب و فردوسی‌پور فردی خواستنی بود، اما اگر قرار باشد برنامه‌ی ۹۰ را به یاد بیاورید احتمالا آن را با دعواهای خنده‌دار افرادی به یاد می‌آورید که یکدیگر را ضایع می‌کردند، شاید هم «آقای فردوس‌پوس چرا می‌خند؟!» به ذهنِ شما بیاید.

البته منصفانه باید گفت ۹۰ کارهایی جدی نیز در فوتبال صورت داد، اما آنچه شناسنامه‌ی این برنامه شد همین دعواها و سوژه‌خنده‌هایی بود که فردوسی‌پور اتفاقا از آن‌ها استقبال می‌کرد و بر آتش‌ها آن‌ها می‌دمید تا برنامه‌اش را حرارتی رونق‌بخش دهند.

در عوض اگر بخواهیم در آرشیوِ صداوسیما یا روزنامه‌ها به دنبالِ مقاله یا برنامه‌ای باشیم که مشکلاتِ فوتبالِ ما را عمیقا بررسی کرده باشد باید به دنبالِ سوزنی در انبار کاه بگردیم.




کوتاه سخن آنکه خوب است شما برای تحلیل‌گر شدن و نویسنده‌ شدن آموزش‌ها و تکنیک‌های مربوط به نویسندگی را مطالعه و بررسی کنید، با این حال هیچ تضمینی نیست که تحلیل‌گر و نویسنده شوید اگر:

اگر توانایی استدلال و بحث منطقی را نداشته باشید.

اگر در بیانِ نظرات خود خونسرد نباشید.

اگر تحمل شنیدنِ نظرات مخالف را نداشته باشید.

اگر مودب نباشید.

اگر در کودکی در خانواده و مدرسه زمینه و اعتماد‌به‌نفس شما برای ابراز وجود و اظهارنظر تقویت نشده باشد.

اگر کنجکاو نباشید و صرفا به دنبالِ شوخی یا توهمِ توطئه در برخورد با مسائل مختلف باشید.





گفتگونوشتننقد اجتماعیتحلیلگررسانه
ایده‌پرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینه‌های روانشناسی، سرمایه‌گذاری، کسب‌وکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا می‌نویسم. سایتم: aliheidary.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید