ویرگول
ورودثبت نام
علی حیدری
علی حیدری
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

کودکانی که ملتی را قربانی می‌کنند: جامعه خودمحور


پیاژه به عنوان یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ در بررسی رفتار کودکان و تحلیل نحوه‌ی رشد آن‌ها، اصطلاحی تخصصی به نام «اگوسنتریک» بودن را وضع کرد. به زبان ساده کودکان تا قبل از سن خاصی ذهنی خودمحور دارند. به این معنا که به شکلی ایستا تنها دنیا را از زاویه‌ی دید خود می‌توانند ببینند. مثلا اگر یک شی از نظر آن‌ها ناپدید شود، آن‌ها این ناپدید بودن را به منزله نابود شدن آن شی برداشت می‌کنند. یا اگر از ضلع جنوبی یک میز به ضلع شمالی آن منتقل شوند، تشخیص نمی‌دهند جایی که اکنون به آن نگاه می‌کنند (ضلع جنوبی میز) همان جایی است که چند لحظه قبل در آنجا حضور داشتند، پیاژه این ویژگی را خودمحوری کودک می‌نامد.

این اصطلاح در روانشناسی گسترده می‌شود و به «نظریه ذهن» منتج می‌شود. نظریه ذهن به زبان ساده به این معناست که من بتوانم عکس‌العمل دیگران را پیش از انجام عملی بسنجم. به عبارتی دنیا و حوادث آن را تنها از زاویه‌ی ذهن، عواطف، هیجانات، انگیزه‌ها و رفتارهای خودم نسنجم، بلکه اثرات یک رفتار را روی ذهن، عواطف، هیجانات، انگیزه‌ها و رفتارهای دیگران نیز بسنجم. این باعث می‌شود که بدانم «هر عملی را عکس‌العملی است» باعث می‌شود که «آنچه برای خود نمی‌پسندم برای دیگران نیز نپسندم» یا پیشاپیش متوجه باشم که اگر «ضربتی زدم، ضربتی نیز نوش جان خواهم کرد!»

وجود نظریه‌ی ذهن در افراد یک جامعه باعث قدرت مدیریت بالاتر، کسب سودها و منافع بلندمدت (دور اندیشی و آینده‌نگری) سازگاری بالاتر، خودخواهی کمتر و در مجموع هوشمندانه‌تر و اخلاقی‌تر زیستن می‌شود و امان از جامعه‌ای خودمحور و کودک‌منش که افرادش از نظریه‌ی ذهن پایینی برخوردار باشند. جامعه‌ای که در آن راننده‌ی ۲ خودرو که از روبه‌روی هم می‌آیند، هر یک تنها به منافع خود فکر می‌کند و هیچ‌یک به دیگری راه نمی‌دهد و این باعث می‌شود که اتفاقا هر ۲ خودرو بیشتر معطل شوند و ماشین‌های دیگری که هیچ نقشی در این قائله نداشته‌اند نیز در ترافیک و راه‌بندانی که نتیجه‌ی آتش ندانم‌کاری و حماقت این ۲ راننده است گرفتار شوند.

دیگر نظریه که هم‌خانواده و به نوعی مکمل نظریه ذهن است نظریه بازی‌هاست که توسط جان‌نش ریاضی‌دان ارائه شده است. این نظریه برخلاف نظریه ذهن، اتکا به مدل‌های ریاضی دارد با این حال نظریه بازی به خوبی توضیح می‌دهد که اصطلاحاتی مانند بازی برد-برد یا بازی با حاصل جمع صفر که گاها می‌شنویم، از کجا آب می‌خورند و به چه مفاهیمی اشاره می‌کنند.

نظریهٔ بازی در تلاش است تا بوسیلهٔ ریاضیات، رفتار را در شرایطِ راهبردی یا در یک بازی که در آن‌ها موفقیتِ فرد در انتخاب کردن، وابسته به انتخاب دیگران می‌باشد، برآورد کند.

این نظریه رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت راهبردی (تضارب منافع) را مدل‌سازی ميکند. این موقعیت، زمانی پدید می‌آید که موفقیتِ یک فرد وابسته به راهبردهایی است که دیگران انتخاب می‌کنند. هدفِ نهاییِ این دانش، یافتنِ راه‌بردِ بهینه برای بازیکنان است.

همان مثال رانندگان اتوموبیل را در نظر بگیرید:

دو فرد در اتومبیل‌هایشان با سرعت به طرف یکدیگر می‌رانند، بازنده کسی است که اوّل فرمان اتومبیلش را بچرخاند و از جاده منحرف شود.

بنابراین:

اگر یکی بترسد و منحرف شود دیگری می‌برد؛
اگر هر دو منحرف شوند هیچ‌کس نمی‌برد اما هر دو باقی می‌مانند؛
اگر هیچ‌کدام منحرف نشوند هر دو ماشین‌هایشان (و یا حتی احتمالاً زندگیشان را) می‌بازند؛

بنا براین به احتمال زیاد هر دو تصادف کرده و بدترین نتیجه عایدشان می‌شود. چون هر یک می‌خواستند به هر قیمتی برنده شوند.

در واقع نتیجه امر این است که در عین اینکه هیچ‌یک از دو بازیکن تمایلی به تسلیم شدن در مقابل دیگری ندارد (دوست ندارد از جاده منحرف شود)، باز بدترین نتیجه (بدترین نتیجه این است که هیچ‌کدام تسلیم نشوند و دو ماشین به هم برخورد کنند.) حاصل می‌شود.

به شکل آشکاری نقطه بهینه در این بازی آن است که یکی از طرفین از جاده منحرف شود. فرد باهوش و محافظه‌کاری که دنبال دردسر نمی‌گردد به این امید که راننده طرف مقابل فردی منطقی است و از جاده منحرف می‌شود، به مسیر مستقیم ادامه نمی‌دهد؛ قدری طولانی‌تر شدن مسیر (امتیاز پایین‌تر) را می پذیرد و خود و اتوموبیلش را در ریسک نابودی قرار نمی‌دهد.




مثال دیگر در نظریه بازی‌ها، معمای زندانی است. فرض کنید دو متهم به جرم خاصی بازداشت شوند. و باز فرض کنید بر طبق برخی قوانین، اگر یکی از این دو اعتراف کند و دیگری اعتراف نکند، اعتراف‌کننده به‌دلیل همکاریش با قانون آزاد می‌شود و کسی که اعتراف نکرده به ۵ سال حبس محکوم می‌شود و اگر هیچ یک اعتراف نکنند، هر دو به یک سال حبس محکوم می‌شوند. همچنین اگر هر دو اعتراف کنند، به ۳ سال حبس محکوم می‌شوند.

اما مفاهیم اصلی مستتر در این مثال آن است که رفتار طرفین در بازجویی و میزان حبس‌شان را پیش‌بینی هر یک از رفتار طرف دیگر در بازجویی مشخص می‌کند.

اگر افراد به‌صورت جدا جدا مورد بازجویی قرار بگیرند، چون هر یک نمی‌داند دیگری در مورد وی چه می‌گوید و آیا اعتراف می‌کند یا خیر، انگیزه دارد که اعتراف کند و علیه دیگری شهادت دهد تا خود کمترین هزینه را بپردازد و آزاد شود، زیرا می‌داند که اگر دیگری علیه وی این کار را انجام دهد به ۵ سال زندان محکوم می‌شود.

به‌رغم اینکه اگر هر دو زندانی ساکت بمانند، هر دو تنها به یک سال زندان محکوم می‌شوند. این وضعیت عملا رخ نخواهد داد، علت آن هم ساده است، اگر هر یک از این زندانیان این طور فکر کنند که دیگری انگیزه لازم را برای اعتراف دارد تا خودش به زندان نرود و دیگری را محکوم کند، عملا به حالت ۳ سال زندان برای هر کس به تعادل می‌رسیم. هر چند نمی‌توان این تعادل را بهینه دانست؛ زیرا هر دو طرف می‌توانستند با همکاری هم هر یک تنها یک سال زندانی شوند، اما این مساله ضمانت اجرایی لازم را ندارد و وجود انگیزه برای تخطی از پیمان آنها، مانع از دستیابی تعادل بهینه برای آنها شده و عملا هر یک ۳ سال زندانی می‌شوند تا ۵ سال به زندان نیفتند!

خومحور بودن و کودک‌منشی، عدم نظریه‌ی ذهن و فقدان وقوف به نظریه‌ی بازی‌ها در جامعه و مسئولان سیاسی ما محرز و آشکار است. فردی که دوران ریاست‌جمهوری ۸ ساله را تنها براساس یارانه قضاوت می‌کند، معلمی که در انتخابات ریاست جمهوری، تنها گوشش برای میزان افزایش حقوق فرهنگیان تیز می‌شود، اتوموبیل‌های تک‌سرنشینی که علاوه بر ایجاد آلودگی، در خیابان و بزرگراه به هم را نمی‌دهند تا ترافیک و راه‌بندان ایجاد شود و سیاست‌مدارانی که منطقی نیستند و طرف مقابل را منطقی در نظر می‌گیرند و کشور را بارها تا آستانه‌ی برخوردهای نابودکننده پیش می‌برند، همه مبتلابه خودمحور بودن و کودک‌منشی و عدم برخورداری از نظریه‌ی ذهن و نظریه‌ بازی‌ها هستند. کودکانی که ملتی را قربانی می‌کنند.


مذاکرهروانشناسیسبک زندگیعلوم رفتاریعلوم شناختی
ایده‌پرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینه‌های روانشناسی، سرمایه‌گذاری، کسب‌وکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا می‌نویسم. سایتم: aliheidary.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید