سلام علی جمالی هستم
این متن خلاصه خاطره سه روز من هست
تاریخ خاطره: 1402/03/10 تا ۱۴۰۲/۰۳/۱۳
چهار شنبه بعد از امتحان برگشتم خونه و شروع کردم به خوندن ریاضی چون شنبه هفته بعد امتحان ریاضی بود
روز اول به زور فصل 5 رو تموم کردم فصل های قبلی رو خونده بودم رفتم و خوابیدم.
صبح روز پنجشنبه به از خواب بیدار شدم و دوباره شروع کردم به خوندن ریاضی پنجشنبه هم تونستم تا فصل 6 بخونم.
شب ساعت 12 رفتم خوابیدم، ساعت 7 بیدار شد و دوباره ریاضی خوندم خوندم تا فصل 7 و فصل 7 رو تموم کردم. دوباره رفتم بخوابم چون دیگه وقت نداشتم آلارم رو گذاشتم روی ساعت 3 و ساعت سه بیدار شدم و شروع کردم به یادگیری فصل 8 دیگه فصل 8 رو نتونستم کامل تموم کنم.
گفتم به درک فصل 8 رو ول کن
ساعت 7 و نیم شد رفتم و حاضر شدم و رفتم تاکسی گرفتم توی راه میگفتم که خدایا خواهش میکنم کمکم کن من میخوام رشته ریاضی بردارم.
رسیدم مدرسه رفتم و سر میزم و نشستم ورقه ها اومد سه صفحه بود.
صفحه اول راحت بود. صفحه دوم متوسط . صفحه سوم رو نگو که نتونستم کامل بنویسم توی صفحه دوم هم زیاد خوب نبودم.
خیلی ناراحت بودم . تا آخر امتحان صبر کردم و چه کنم که دیگه وقت تموم شدم ورقه رو دادم و از مدرسه خارج شدم
توی دلم آشوب بود. خدایا خودت کمک کن درسته زیاد تلاش نکردم ولی خودت کمک کن من واقعا دلم رشته ریاضی میخواد کاش نمرم بالای 16 باشه. با دوستم برگشتم خونه و رفتم یه یه ساعت خوابیدم.
این خاطره هم تموم شد. این خاطره رو بعد امتحان ریاضی نوشتم