چند روز پیش از دوست ویرگولی ام آقای حسن شیخ سوالی پرسیدم و با اینکه ایشان جواب مفصلی به من دادند، اما باز هم جواب سوالم را نگرفتم پس تصمیم گرفتم در حد سواد خودم در این جا مطلبی بنویسم، باشد که با راهنمایی دوستان از جهل خود بیرون بیایم.
برای اینکه خدای نکرده در نوشته ام بی عدالتی رخ ندهد، عین متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است :
سوال من :
سلام حسن آقا
مدرکی بر عدم جاسوس بودن این دو نفر هست؟
تو ایران خیلی اتفاق ها میوفته و کسی خبردار نمیشه، امثال این دو خبرنگار کجا هستن؟
چرا مثلا یه سرباز خودکشی می کنه یا یه پسر به علتی فوت می کنه، بازم از نمونه خبرنگار وجود نداره؟
جواب آقای شیخ :
سلام و عرض ادب
۱- فرض بر بیگناهیست مگر این که عکسش اثبات شود. پس قوه قضاییه باید مدارک ارائه کند.
۲- جامعه سالهاست برای حجاب ملهتب و پریشان است. روحانیون با فضا گرفتن خانمها مشکل دارند. به تبع یک جایی این ماجرا سرباز میکند.
۳- چند حادثه در مورد گشت ارشاد اتفاق افتاد و واقعا دردناک بود. مادری که جلوی ون ایستاد یا دختری را که کشاکشان به داخل ون انداختند. جامعه واکنش نشان میدهد. یک جایی این قضیه سرباز میکند.
۴- برای مهسا امینی این دو خبرنگار به حکم وظیفه رفتهاند سروگوش آب دادهاند ته توی کار را درآوردهند. به جای قدردانی ازین دو که ناثوابی را برملا کردهاند، خبرنگارها را زندانی کردهاند.
۵- لفظ جاسوس شوخی و مسخره نیست. جرم بزرگیست. مثلا علیرضا اکبری را گرفتند و اعدام کردند. قبول. شما درک میکنید عظمت و سنگینی این جرم را؟
۶- من فیلمهای میزان را دیدم. به شوخی میماند. بیشتر میخواهند انتقام پارسال را بگیرند که چرا جامعه آشفته شد در صورتی که منشا آشفتگی جامعه قوانین ناثواب خود آقایان است. به جای درک تحولات اجتماعی میخواهند همه چیز را منجمد و ثابت نگه دارند. نشدنیست.
۶- انتظار ناآرامیهای سنگینتر و وسیعتر را داشته باشید! برخورد چماقی برای تحولات اجتماعی جواب نمیدهد. یک جایی بیرون میریزد.
۷- موضوعات دیگر هم پوشش میدهند. منتها در این قضیه خیلی بیشتر به چشم آمد چون عقبه سیاسی اجتماعی سنگینی داشت. خواست اجتماعی ازین طریق بیان شد.
سعی کردم مختصر مفید بگویم. ببخشید طولانی شد.
موضوعات مرتبط با حرفتان:
- نقش و جایگاه خبرنگار در جاهای دیگر دنیا
- نقش شهروند خبرنگار
جواب من :
حسن جان یه جور عصبانیت تو گفتارت حس می کنم
کلا مسئله رو پیچوندی!
چرا من تو ویرگول از هر کی یه سوال می پرسم یه چیز دیگه جواب می گیرم!
یه مستند پخش شد مدارک جاسوسی این دونفر رو نشون می داد، حالا این به کنار
چرا در مورد اون موارد دیگه توضیح نمیدی؟
حالا چه مدرکی هست که بگه مهسا امینی به خاطر گشت ارشاد کشته شده؟
والله ما مشکل زیاد داریم تو مملکت که حجاب شاید انگشت کوچیکش هم نشه، چرا این دو خبرنگار دلسوز برای شکم های گرسنه خبر تهیه نکردن؟
پاسخ آقای شیخ :
خودم عصبانیت را حس نکردم. جدی هستم. علی ایحال، مساله را سعی کردم قدم به قدم توضیح بدهم که جای ابهامی نباشد یا چیزی جا نیافتد.
۱- در مورد ۵ و ۶ در مورد فیلمهای میزان توضیح دادم. اگر معیار این است برای من و خیلی از افراد جامعه جاسوس بودن صدق میکند. عزیزجان مستند را دیدهام شوخیاش هم قشنگ نبود.
۲- مهسا امینی موضوع این گفتگو نبود. در جای دیگری در موردش صحبت کنیم بهتر هست.
۳- موضوعات دستهبندی شده. اقتصادی محیطزیستی اجتماعی کودکان و سالمندان، هر کس کار خودش را میکند. این که شرایط اقتصادی خوب نیست دلیل نمیشود خبرنگاران اجتماعی هم کار خبرنگاران اقتصادی را انجام دهند.
«والله ما مشکل زیاد داریم تو مملکت که حجاب شاید انگشت کوچیکش هم نشه، چرا این دو خبرنگار دلسوز برای شکم های گرسنه خبر تهیه نکردن؟» بیادبی من را ببخشید این مغالطه است عزیزجان
۴- جمله بالا فرضیات زیادی در خودش دارد! مهمتر از همه گوینده خودش را عقل کل درنظر گرفته و برای یک جامعه تصمیم گرفته. تنوع اجتماعی را به یک فرم خاص محدوده کرده. اولویت توسعه را هم اقتصادی در نظر گرفته که مورد پذیرش عموم نیست.
۵- واقعیت اینها به هم شبکهای مربوطند. یعنی بهتر شدن محیطزیست یا فرهنگ به شرایط اقتصادی هم کمک میکند. ازین سو بهتر شدن اقتصاد هم فرهنگ را بهتر میکند.
بازهم ببخشید اگر لحن مهربانی ندارم. بگذار به حساب خستگی و ناراحتی از روزگار ناآرام
شاد باشی علی جان
گاهی فکر می کنم مساله زنان آنقدر برجسته شده که انگار آنها در جهانی جدا از مردان زندگی می کنند، در صورتی که اگر تار مویی از سر یک زن کم شود، مردانی که به آن زن وابسطه هستند هم آزار می بینند پس نمی شود گفت صرفا اگر ظلمی می شود فقط به یک جنس مشخصی آسیب می زند.
قبل تر در مورد حجاب مطلبی را در ویرگول منتشر کردم که در آنجا اشاره کردم که با این روش برخورد حکومت با مساله حجاب مخالف هستم چون حداقل سنم آن قدر قد می دهد که نتیجه ی رفتارهایی که با زور و اجبار همراه بوده است را دیده باشم که همیشه برعکس جواب داده ولی متاسفانه آقایان هنوز نمی خواهند قبول کنند که اشتباه کرده اند و پیش بینی من این است که در آینده ای نزدیک، معضل حجاب در همین خیابان ها و با تصمیم خود مردم حل خواهد شد و نه آنچه که در مجلس تصویب می شود همانطور که انقلاب هم همینطور اتفاق افتاد.
اما متاسفانه همین رفتار اشتباه بهانه را به دست دشمن داده تا از همین نقطه ضعف حداکثر استفاده را ببرد و دیدیم که هزینه ی آن را باز همین مردم با کشته شدن فرزندانشان پرداخت کردند و این درسی می شود که آیندگان آن را در دانشگاه و مدرسه خواهند آموخت.
دشمن ایران فقط دنبال بهانه است و از هر چیزی استفاده می کند و واقعا دلش به حال زن ایرانی نمی سوزد و هر کس این را بخواهد باور کند با عرض پوزش باید بگویم واقعا بی سواد و ساده لوح است و پیشنهاد می کنم برای اینکه از این جهل خارج شود، سری به کتاب های تاریخ بزند.
مطمئن هستم اگر ما در ایران مشکل حجاب نداشتیم باز بهانه ی دیگری پیرامون زن پیدا می شد که بدان بپردازند، پس بنظرم مشکل را باید داخل خود کشور حل کرد و این نیاز به تدبیر و تفکر و تلاش فراوان دارد نه اینکه عده ای نوجوان را تحریک کنی تا به خیابان ها بریزند و با جانشان بازی کنند.
متاسفانه حکومت هنوز بر روند اشتباه خود پافشاری می کند و با روان نه تنها زن ها بلکه مردها هم بازی می کند تا آنجایی که آنقدر در اتوبوس و مترو برای حجاب هشدار می دهند که تصمیم گرفتم یک چادر با خود همراه داشته باشم که وقتی سوار اتوبوس و مترو می شوم، حجابم را رعایت کنم!
گاهی هم احساس می کنم در یک کشور کمونیسمی زندگی می کنم. اینکه عده ای گوشی به دست گرفته و به حساب خود دارند بی حجاب ها را شکار می کنند، کودکانه ترین کار ممکن را انجام می دهند و بیشتر به خشم و لجبازی ها دامن می زنند. پس خواهش می کنم دست از این کارهای ابلهانه بردارید.
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی؛
گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
آیا آنهایی که افتاده اند به دنبال بی حجاب ها، آنچه می نمایند هستند؟
ابتدا چند مورد را بررسی کنیم.
چندی پیش زنی 55 ساله توسط پلیس دستگیر شد که مرتکب یازده فقره قتل مردان شده بود. جزئیات بیشترش را خودتان بروید ببینید، اما چیزی که جالب است این موضوع آنقدرها هم صدا در نکرد و من حداقل در همین ویرگول ندیدم کسی بیاید و فریاد برآورد که آی مردم چه نشسته اید که خون بی گناه یازده مرد ریخته شده است! البته چون آن مردهای نگون بخت پیر بوده اند، انگار کسی زیاد هم ناراحت نشده است و هیچ خبرنگاری به خود زحمت نداده در مورد آنها جان فشانی کند.
چند سال پیش در جمعی بودم که یک نفر از آنها همسرش دکتر اورژانس بود و از اتفاق های آنجا برایمان تعریف می کرد، می گفت مردی را آوردن که زنش سرش را بریده بود که متاسفانه زنده نماند. اما وقتی در جنوب ایران مردی سر زنش را می برد یا در شمال پدری دخترش را می کشد، صدای همه در می آید. ظلم ظلم است و جنسیت نمی شناسد و باید مقابل آن ایستاد اما چون حجاب در ایران اجباری است و به واسطه ی آن زنان محدودیت بیشتری دارند، دلیل نمی شود بیاییم شهر را بهم بریزیم و به مال و جان مردم بی گناه آسیب بزنیم.
متاسفانه هیچ آمار دقیقی از مرگ سربازان در مدت خدمت سربازی وجود ندارد و شاید به دلایل امنیتی نباید چنین آماری به بیرون درز کند چون بواسطه ی آن شاید هیچ پدر و مادری حاضر نباشد پسرش را به دست نظام بدهد تا فرزندشان را تبدیل به مرد کند ! اما دلیلی نمی شود که ما آن را انکار کنیم. من نمی خواهم خشونتی که به زنان می شود را نادیده بگیرم و برعکس از این بابت واقعا نگران هستم اما آیا در مورد خشونتی که به مردان می شود، کسی توجهی می کند؟ جواب خیلی ساده است، آن که از دیده رود از دل رود، معمولا خشونتی که به مردان می شود به ندرد دیده می شود و از طرفی چون مرد غرور دارد هیچ نمی خواهد دیگران بفهمند که او مورد آزار قرار گرفته است حتی آزارهای جنسی اما بازهم می گویم دلیلی بر وجود نداشتن آن نیست.
موضوع زن همیشه جذاب است، پس چرا از آن به عنوان یک ابزار استفاده نشود تا دشمنان به آنچه می خواهند برسند! کشورها پرچم حق خواهی را طوری بالا گرفته اند که انگار زنان خودشان در بهشت زندگی می کنند اما حداقل من یکی این را باور نمی کنم اما شما اگر خواستید می توانید باور کنید.
ما مردان انگار فقط برای جنگیدن و کشته شدن آفریده شده ایم. اگر باورتان نمی شود کمی به آمار کشته شدگان فلسطینی گوش دهید و ببینید که همین صدا و سیمای کشور خودمان چه تاکید ویژه ای روی آمار کودکان و زنان دارند و انگار مردها موظف بوده اند تا بمیرند نه اینکه زنده بمانند و برای همین اهمیت آماری ندارند.
من خدمت سربازی را تجربه کرده ام و به چشم خود دیده ام که چه ظلمی به مردان می شود، بر اثر فشار روانی دچار مشکلات زیادی می شوند که بعضی از آنها در جسم و روحشان تا آخر عمر باقی می ماند که شامل خودم هم می شود و بعضی اقدام به خودکشی می کنند( گاهی به خاطر دختری که دوست دارند) که اگر جانشان را نگیرد منجر به قطع عضو یا آسیب جدی می شود که در کنار این موارد باید در دادگاه نظامی محاکمه شوند و به زندان بروند. پسری که با هزار زحمت پدر و مادر آمده است تا به کشورش خدمت کند اما با بدنی ناقص و پرونده ای قضایی به خانه برمی گردد و جوانی و آینده اش بر باد می رود و من نمی دانم چرا هیچ خبرنگار شجاعی پیدا نمی شود تا آن را رسانه ای کند؟ جواب باز هم ساده است، چون ما مردان مثل زنان جاذبه ای نداریم. بماند که عده ای هم در حوادث دوران خدمت، بر اثر انفجار، به پودر و بخار تبدیل می شوند و هیچ چیزی از آنها برای والدین شان باقی نمی ماند. حتی مورد داشته ایم که سربازی بر اثر دویدن زیاد دچار ایست قلبی شده و جانش را از دست داده است.
آیا جان این مردان برای هیچ زنی ارزش نداشته است؟ آیا آنها مادر، خواهر و همسری ندارند که بر مرگ آنها خون گریه کنند؟ آیا این ظلم به زن نیست؟ آیا فقط مشکل همان یک شال نازک روی سر زنان است؟
در خیلی از موارد سربازانی که جانشان را از دست می دهند شهید محسوب نمی شوند و هیچ چیزی به خانواده ی آنها تعلق نمی گیرید. جواب مادر و همسر آن مرد را چه کسی باید بدهد؟ آن خبرنگاری که خودش را به بالین خانم مهسا امینی رساند، آیا در لحظه ای که خبر شهادت یا مرگ فرزندی را به زنی می دهند، خودش را به موقع رسانده تا از رنج و تلخی این لحظه گزارشی برای رسانه های دشمن بفرستد؟
که اگر همین مردها نباشند، نه امنیتی در مرز داریم و نه امنیتی در داخل کشور که در سایه ی همین مردها آن خبرنگاران می توانند خبر تهیه کنند و گرنه که باید به دنبال سوراخ موشی بگردند تا همچون دختران ایزدی در بازار به فروش نرسند.
نه خانم نیلوفر احمدی و خانم الهه محمدی، شما از رنج واقعی زنان بی خبر هستید و کار شما برای من هیچ ارزشی ندارد. اگر می خواهید قهرمان باشد عیبی ندارد اما آیندگان بهتر خواهند فهمید که قهرمان واقعی چه کسی است.
در مورد مظلومیت زنان خیلی حرف های قشنگی می توان زد، خیلی راحت می شود دفاع کرد اما در مورد مردان نامرئی کسی حرفی برای گفتن ندارد. خشونت به مردان فقط محدود به سربازی نمی شود و کافیست کمی با دقت به اطرافتان نگاهی بیاندازید تا متوجه آن بشوید.
طبق آنچه که من در مستندها دیده ام می گویم آنها آموزش های ویژه ای دیده اند اما اگر کسی این مدارک را قبول ندارد کمی در مورد حرف هایی که زده ام فکر کند. هرچند این مدارک ارائه شده را قبول ندارد و از طرفی مدرکی مطمئنی دال بر کشته شدن خانم مهسا امینی در دست نیست و بیشتر حدس و گمان است، پس ما تا اینجا مساوی شده ایم.من هم دوست ندارم حق هیچ کس پایمال شود و امیدوارم اگر واقعا این دو خبرنگار بی گناه هستند به زودی از زندان آزاد شوند.
پ ن : نمی دانم چرا انتشارات زن، زندگی، آزادی دوباره به اسم قبلی اش یعنی صدای زن برگشت ؟!
پ ن : وقتی موضوعی ذهنم را مشغول می کند باید حتما بنویسمش وگرنه مغزم را می خورد و امروز بیش از چهار هزار کلمه نوشتم و در قالب دو موضوع منتشر کردم، حالا می شود با خیال آسوده خوابید :))
پ ن : آقای حسن شیخ جزو خوبان ویرگول هستند و بنده از نوشته هایشان خیلی استفاده کرده ام.
پ ن : دوستان ببخشید جواب کامنت های پست قبل را حتما می دهم.
انتهای پنجم آبان 1402