ویرگول
ورودثبت نام
علی دادخواه
علی دادخواه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

کمی درهم




با تمام وجود درک می کنم که آن حس شادابی و انرژی بالا که از وقتی بیدار می شوم همراه من است حوالی ظهر به بعد، کم کم فروکش می کند و من می مانم و یک دنیا بدبختی و فلاکت که باید تا روز بعد آن را تحمل کنم و بد تر از آن که تنهایی هم این وسط دست از جان من برنمی دارد.

بالای کمد کتابخانه پر شده از قرص های رنگارنگ. نمی دانم چه موقع از دست آنها خلاص می شوم. دوست داشتم اگر دارم این همه مواد شیمیایی به معده ام جاری می کنم، حداقل ساعت های سرخوشی ام افزوده می شد، نه اینکه فقط روزی دو تا سه ساعت حالم را خوب کنند.

بعد از آخرین جلسه ی مشاوره فهمیدم کاری از دست روانپزشک بر نمی آید و باید خودم خاکی بر سرم بریزم و راه کاری برای بی قراری هایم پیدا کنم. در این مورد کسی نیست که کمک کند هر چند بسیار محتاجم تا دستم را بگیرند و از این زمین داغ نجاتم دهند.

باید ریسک کنم و خود را از بالای یک بلندی پرت کنم پایین. یا نجات پیدا خواهم کرد یا راهی دیار باقی خواهم شد. حداقل از این سکون رها خواهم شد و همه چیز برایم تغییر می کند. درست مثل بچه گنجشکی که باید آشیانه اش را بزودی ترک کند تا دنیایش را وسعت ببخشد.

بال ها اما هنوز آماده ی پریدن نیستند، شاید هم قلابی اند و من قادر نیستم از آنها استفاده کنم. پس می روم تا راه حلی پیدا کنم. به غریبه ها می گویم که با من حرف بزنند و بگویند که می شود روزی حقیقت را مانند خورشید در یک روز آفتابی دید.

بندها و گره ها هرچه کورتر باشند رفتن را سخت تر می کنند. باید از خدا کمک بگیرم و خودم را از هر چه حصار است رها کنم. کاری که آن قرص های رنگارنگ می کنند جز فریب و چابلوسی نیست و بایستی هر چه زود تر با صدایی بلند فریاد زنم که آزادی نزدیک است.

آن دور دست ها شعله ای برافروخته را می بینم، پس آبادی نزدیک است و بی شک چشمه هایی هستند جوشان که بیشه ها و درختان را آبیاری می کنند و آنجا همان بهشتی است که سال هاست که منتظرم به آن بپیوندم اما شاید آنچه می بینم سرابی بیش نباشد.

فقط کمی به من مهلت دهید تا دلایل کافی برای شما بیاورم که دوام من به نفس کشیدن در هوایی است که هیچ دود ماشینی در آن نیست. من به ساحل نیازمندم، به اقیانوسی که نهنگی در آن منتظر من است تا با او به اعماق آب های نیلگون سفر کنم.






22 تیر 1401

تنهاییکوتاه نوشتهیادداشت روزانهکمی درهم
نانوا هم جوش شیرین می زند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید