یک نفس عمیق و بعد، یک آهِ همراه با خستگی روحی. خاکستری. شاید هم آبی؛ به رنگِ روحِ آسمانی که روزی برایم میخندید. شاید هم به رنگ فریاد، اما نه. خاکستری سبزآبی، به رنگ دریا.
در انتظار طلوع آن خورشید
بعد از شبی سرد
و پنجِ صبحی که
بعد از صبح بخیر گفتن
روزمان را شروع کردیم
شاید به شیرینی و گرمی صدایت
شاید هم به تلخی نوشابه
نه هر نوشابه ای
نوشابه ای که ترکیب کوکا و فانتا بود
و بعد هم ترکیب خنده ات با آن فضا
شاید هم خشک و خاکستری
مثل دودِ خشک سیگارت
که میسوخت و من را می سوزاند
به عمق داستان های کودکانه
داستان گرگ و بره ها با روایت متفاوت تو
شاید هم تند؛ به تندی فلفل
هم من تندی را دوست دارم هم تو
شاید هم ترکیبی از تلخ و شیرین
قهوه؟ کاپوچینو؟ نمیدانم
ولی در هر صورت دارای کافئین
بیسکوئیت و قهوه میل داری؟
در فضایی پر از آرامش
شاید هم نوستالژی
با اشیائی قدیمی
یا به قول خودت قدمت دار
شاید هم به غلظت تنهایی
و وقتی که ناگهان
با آمدنت، بازگشتنت
تنهایی را از بین بردی
شاید پرانرژی و امیدبخش مثل خودت
هنوز هم میخندی؟
شاید تکرار آن سفرمان به مریخ
که در راه حرکت پلوتون خوردیم
شاید به سختی پرواز
شاید، نه قطعا
قطعا به دردناکی نبودنت
قطعا به دردناکی حرف های دیگران
قطعا به دردناکی سکوت
به دردناکی خفه کردن خودم
برای سکوت
"تولدت مبارک" دوست من، [حذف شد].